خیمه محبان

ما را حرجی نیست اگر اشک فشانیم.... زیرا که در این بادیه جز نور نکشتیم

خیمه محبان

ما را حرجی نیست اگر اشک فشانیم.... زیرا که در این بادیه جز نور نکشتیم

غم این خفته ی  چند....

دیشب رفتم به زیارت عاشورا ی هفتگی... خدایی خیلی  چسبید.. ..آخه مگه می شه سلام کردن به امام حسین(ع) به آدم نچسبه ...واقعا آدم شیرینی سلام رو زیر زبونش حس

می کنه بیچاره اونایی که این شیرینی رو از خودشون دور کردن وبه چیزای دیگه پرداختن.... دیشب قبل از دعاحال خوبی نداشتم.... هنوز صدای اون بسیجی تو  گوشمه که

با بغض داشت درد دل می کرد  ...بعد از نماز که راه افتادم که برای دعا به حسینیه ی حضرت رقیه(س) برم خیلی حالم گرفته بود.... تلویزیون گفته بود : سفیر قبرس به یه

دختر ایروونی تجاوز کرده!!!.....از هر کوچه یا خیابونیکه می رفتی انقدربد حجاب بود ام خدا اینا همشون خواهر مان چیکار کردیم که خواهرامون اینطور شدن...انقدر لات و لوط بود من

نمیدونم این دخترا چطور دلشون میاد که اینطوری خودشون رو به این اوباشهای معتاد می چسپونن ....اونقدر حالم بد بود که نزدیک

بود جلوی یه دختر وپسر که بد جوری به هم چسبیده بودندو دل وقلوه به هم میدادن شروع کنم به گریه با صدای بلند ...بغض گلوم رو گرفته بود ...زیر لب داشتم روضه ی

علی اصغر رو می خوندم.....چه بی صبری ...علی لای لای...چه بی تابی... علی لای لای...چرا مادر... علی لای لای...نمی خوابی.... علی لای لای...یه جرعه آب برات بسه

....یه ذره از فرات ناب برات بسه...چقدر تغییر کردیم....رنگ شهرمون چقدر عوض شده....پسرا غیرتتون کجاست؟....دخترا حیا تون حجابتون چی شد؟....چی شد که عکس شهدا جمع

شده از خیابونا ...چی شد که بی حیا شدیم پا می ذاریم رو اون خونا....وهنوز صدای اون بسیجی تو  گوشمه(ای مردم ما همه خواهیم رفت شما را بجان امام

مگذارید یاد جبهه از ذهنها زدوده شود...شما را بخدا نگذارید خاطرات شهیدان

در ضمیر دلهای غفلت زده به فراموشی سپرده شود)...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد