خیمه محبان

ما را حرجی نیست اگر اشک فشانیم.... زیرا که در این بادیه جز نور نکشتیم

خیمه محبان

ما را حرجی نیست اگر اشک فشانیم.... زیرا که در این بادیه جز نور نکشتیم

و خدایی که در این نزدیکیست

 

یا ایها الناس انتم الفقرا الی الله والله هوالغنی الحمید

 

بگذارید تو این ایام شهادت حضرت صادق(ع) یه حدیث از ایشان هم نقل کنم:سه چیز کمش هم زیاد است،دوزخ، فقر، مریضی.

 

شما میدونستید خدا خیلی خیلی خیلی .......10000000000000 خیلی خیلی  مهربونه ...ازم نخوایدبگم چی شده همین بسه که بگم خیلی باحالی خدا جون از بابت اون مصیبت هم راضی ام به رضات ...خیلی با مرامی..دیوونتم - بابا تو دیگه آخرشی...(تو این قسمت حس پریدن به هوا وجود  داره مراقب باشید به شما سرایت نکنه بعد سرتون به سقف بخوره)میگم تا حالا شده خدا باهاتون حرف بزنه!!با با، با مرام، من چیکار کردم تو چیکار کردی!!....وقتی اون اتفاق افتاد میدونید چی گفتم ؟ بهش گفتم ببین گیر عجب خدایی افتادیم؟!!چرا دست از سرمون بر نمیداری؟!

اتفاقا دیروز یه شعری شنیدم که میگفت:این جمله ای که ما میگیم غلطه که اگر مرا رها کنی تو را رها نمیکنم درست اینه که ،اگه تو رو رها کنم منو رها نمیکنی!

آقا من داشتم میرفتم....بهم گفتی بمون!....بهم گفتی اگه تو عهد رو فراموش کنی من فراموش نمیکنم...اگه تو  از دست خدات خسته بشی من از تو خسته نمیشم ....من دوسِت دارم...آره دیروز مولا به عبدش گفت دوسِت دارم مولایی که الله الصمد... اونم تو چه موقعیتی!! ....راستی، میشه خدا رو ماچ کرد؟! ؟! ؟! میدونم  دارید گیج میشید از این جمله های مستونه.... ولی بگذار تو خماری و گیجی بمونید به دردتون میخوره!

سبحان هو ، سبحان هو.....هو....هو...هو....

دگر خسته ام از گناه گناه

دلم تنگ گشته ز دون خدا

همه روز،شب  شد وشبها به روز

ولی غرق هستم من اندر گناه

بسویش نمیخواستم رو کنم

ولی کرد مجبور تیر قضا

وآن پیر وسواسه ی بد منش

نهادست پایم به یوغ جفا

بسی داد کردم که من زاهدم

ولی گفت برمن که کشکت بسا!

همی گفت و بر حرف تکرار زد

که ناچار بستم به پستی دوتا

خودش گشت عالم به این مکتبش

من گیج شاگرد این برملا

به هجده پگاهی برم درس داد

که این هم بود شیوه ی هرگناه

و آرام آرام دل پست شد

که تا دور گردد ز اهل ولا

شنیدم که روزی پی ام آمدند

همه دوستان خوب خدا

که تو مست گشتی در این تیره شب

بیا یک کمی در پی پای ما

من آنقدر خر گشته ز ابلیس پست

بکردم ز آن دوستانم وداع

و گفتم که سختی از این پس بس است

به لذت بود زندگیمان حلا

چه بسیار یارم پیم داد کرد

که تو شیعه ای باز گرد نزد ما

ولی باز کر شد دو گوشم زناش

که بیرون کنم یاد یار از دلا

دلم گشت خالی ز خال لبش

شدم بنده ی سینه چاک ریا

هزاران بر این کار پا می زدم

که گم شد دلم زیر آن چکمه ها

که ناگاه یارم کنارم رسید

بگفتا کجا رفته بودی ؟ به چاه؟!!

دلم گشت تنگ لب سرخ او

ولی دور بودم من از روی ماه

 

نمیخواستم تقلید کنم ازبعضی برادر، خواهرا(در مورد پی نوشت و پا ورقی) ولی ببخشید ان شاالله دیگه تکرار نمیشه

پ.ن1>تو این شرح حال یه کم کفر و..از این چیزا گفتیم که بقول یه بنده خدایی یه کم کفر گفتن اشکال نداره(با با شوخیه جدی نگیرید پس فردا منو به جرم ارتداد بگیرن)

پ.ن2> این مستی و این حرفهایی که زدم اصلا ربطی به خوبی و بدی آدم نداشت اتفاقا من داشتم کار بدی میکردم مهم اینه که اون با مرامه

 

پ.ن3>اگه آدم رو با تیک پا از میخونه بیرون کنن چیکار کنه؟ ها؟

پ.ن4> از حاج آقاهم که با تشریف آوردنشون زیر خیمه  وبعد هم راهنمایهای مفصلشون شرمنده کردن تشکر میکنم

 

پ.ن5>چند شب پیش خبر عضویت بسیج یه پسر 3 ماه رو تو اخبار شنیدید؟ اون علی کوچولو پسر آقا جواد(مسئول هیتمون)بود. دم ایشونم گرم.

 

بابا کم آوردم ،دیگه برید خونتون.

نه! بی ذکر مهدی کجا میری ...یه لحظه صبر کن...

 

تا میاد روی لب من ، اسم تو دلم میلرزه

 

آقا جون بهشت بی تو، بخدا مفت نمی ارزه

 

شاعر :نمیدونم

نظرات 4 + ارسال نظر
نرگس سه‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 04:45 ب.ظ http://azrooyesadegi.blogsky.com

میبینم که تو هم افتادی تو پ.ن نویسی..خوبه خیلی کار با مزه ایه...راستی تو از من تقلید نکردی تو این مورد همه ما از روی دست هم دیگه کپی کردیم اینو من از یه جا یاد گرفتم اونجا از یه جای دیگه..خلاصه که کار خوب و بامزه انجام دادن که اجازه نمیخواد
در مورد حرف زدن خدا با انسان..خیلی برام پیش اومده... میدونی به نظر من خدا هر روز با بنده هاش حرف میزنه فقط باید چشمامون رو باز کنیم و گوشهامون رو تیز کنیم... حتی تو کوچیکترین مسائل زندگی امون که اصلا رومون نمیشه واسه کسی تعریف کنیم اگه دقت کنیم خدا همراهمونه و با هامون حرف میزنه...من که عاشق این حرف زدنهاشم چه انزمان که نعمتی رو بهم میده چه اونزمان که محکم میزنه پس کله ام... راستی ما محتاجیم به دعا انشالله مشکلتون حل میشه...چشم اگه نمازم مورد قبول بود و فرشته ها دعای من رو ببرن به آسمون دعا هم میکنم...

حمیدرضا چهارشنبه 9 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 01:03 ب.ظ http://NIMNEGAH.MIHANBLOG.COM

از این جور رابطه ها خیلی خوشم میاد ... عشقه عشقه !

رضا......یاور همیشه مومن چهارشنبه 9 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 04:41 ب.ظ http://reza169.blogfa.com

سلام آقا محمود
چیه دلت خیلی پره
ممنون از حضورت ................................

اگر تنهاترین تنهایان شوم باز هم خدا است
یا حق

مجتبی پورتیمور چهارشنبه 9 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 04:55 ب.ظ http://www.tadion.blogfa.com

سلام
از اینکه به وبلاگ من سر زدی ممنونم
منتظر پیشنهادات شما دوست عزیز می باشم
وبلاگ شما را دیدم زیبا می باشد و جای بحث ندارد
اگر می شود اسم وبلاگو را بانام =موسسه کامپیوتری شهید تدین= در لینک دوستان بذار
اسم وبلاگ تو هم اینک جزو پیوندهای وبلاگ من می باشد

من که از دیار خود بدورم
تو سلام مارا به دوستان برسان
به امید دیدار دوست تو
مجتبی پورتیمور

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد