خیمه محبان

ما را حرجی نیست اگر اشک فشانیم.... زیرا که در این بادیه جز نور نکشتیم

خیمه محبان

ما را حرجی نیست اگر اشک فشانیم.... زیرا که در این بادیه جز نور نکشتیم

باز هم بشنو از نی....

کامپیوتر رو روشن کردم و خواستم خاطرات سفر  رو پست کنم ولی رفتم سراغ یکی از پستهای قبلی خوندمش خیلی دلم گرفت.....دلم برای خودم تنگ شد...دلم برای

 

 دلم تنگ شد ...من این پست رو میخوام دوباره و صد باره بخونم شما نمی خونید؟؟...

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

بشنو از نی...

 

عصر یک روز بهاریست..بهار 1385....میخواستی بگویی بهار در مملکت امام زمان (عج) عجب صفایی دارد، دیدی بعضی ها سر بر می آورند و اعتراض میکنند که اینجا مملکت عربها نیست!! و چه میداند بنده ها ی خدا که بحث دین ربطی به ملیت و میهن آدم ندارد و تو هنوز نمی دانی چرا  تا میگویی اسلام بعضی سر بر میآورند و میگویند پس ایران چه ...خیال میکنند اینکه ایرانی یا آفریقایی یا آمریکایی باشی با مسلمان بودنت منافات دارد...یکی بگوید انجام تکالیف خدایی که زمین و تمام هستی  خلقت اوست چه ربطی به اینجایی بودن یا آنجایی بودن آدم دارد؟ ...یکی بگوید چه کسی از بزرگان دین گفته که اگر مسلمان شده اید یعنی عرب شده اید؟ یکی بگوید این بحثها ی الکی آخر برای چیست؟ یکی بگوید مجذوب شدن جمال پیامبر اعظم(ص) که اسوه ی حسنه ی بشر از سوی خدا معرفی شده از کی می شود عرب پرستی؟؟؟.... و می دانی همان تفکراتی  که  سلمان را بخاطر فارسی بودنش آزار می دادند حالا ماها  را بخاطر پیامبر دوستیمان  آزار می دهند... بگذار  آنها که چشم دیدن حماسه ی جاویدان حسینی را ندارند نبرد کربلا را یک نبرد  ساده ی قبیله ای بین عربها بنامند...بگذار میزان انسانیت خود را فاش سازند(همانها که اهل انسان محوری هستند و برای قصاص یک فاسق یا یک جانی هم سینه چاک می کنند) و بگویند چه کسی گفته حسین تشنه کشته شد همه اش چند روز به آنها آب ندادند، انقدر که میگویند نبوده...کاش  ساعتی به بچه  ی حرامزاده اش آب نمیدادند بعد میفهمید  حال حسین را وقتی علی اصغرش را  با آن حالات می نگریست.... و تو آیا دیده ای  و شنیده ای حال بچه ای را که آب می خواهد چگونه است؟

جماعت تبدیل به مرده های متحرک شده اند....عجب فرهنگی؟!! احوال پرسی ها  و مصافحه ای که فرمودند کسی که اول دستش را برای سلام دراز کنند خدا با او دست میدهد دیگر احوال پرسی نیست ، میشود کنگره ی زخم زبان و متلک پرانی به هم

اینجا دیگر همه دنبال حالگیری از هم  کلاه گذاشتن و مسخره کردن و آزار به هم و سبقت گرفتن از هم برای متاع قلیل دنیا شده اند...و اسم این رفتارشان را گذاشته اند با کلاسی!! اینجا هر کسی بیشتر بی حیا باشد ،بیشتر زینتی که باید برای محرم باشد  برای غیرنمایان سازد ،و کسی که غیرت را با آزاد گذاشتن زنش برای آرایش کردن برای غیر همه و همه باکلاسی است...هر که اینطور باشد متمدن است....اینجا کسی که محاسن داشته باشد ،زنی که چادر سرش کند ،کسی که بخاطر خدا رو بگیرد از نامحرم ،کسی که اهل لهویات و موسیقی های حرام نباشد  امل می نامندش....چادری ها را کلاغ ،کفش دوزک، امل ، عقب مانده و....هرچه دلت بخواهد  نام می نهند.اینجا با کلاس بودن برابر با گناه بیشتر است.

شب دوم محرم  پارتی و بزن و برقص میگذارند !!! (اصلا رقص حلال شده...بی حجابی حلال است. خدا خودت بگو پس برای چه فرمودی اینها حدود خدا هستند؟....)

و تو آن جمله بخاطرت میرسدکه آخر الزمان مردم برای گناه کردن مسابقه می گذارند ،سبقت میگیرند از هم، پول خرج می کنند ،حتی جانشان  را نیز از دست میدهند در راه گناه!!! در راه تجاوز به حریم الله.....

 

...

من کوهها را دوست دارم....من همه ی شما کوههای اطراف ایلام را دوست دارم که چهار دور ما را گرفته اید و فقط راه کربلا را برایمان باز گذاشته اید...من شما کوهها را دوست دارم، اگر شما نبودید و بین من و با کلاسها حائل نمی شدید من از غصه میمردم.....یادم نمی رود آن روز را که فقط بخاطر رسیدن به محبوبم علی بن موسی از سد شما با هزار امید گذشتم راهم به شهر با کلاسها نیز افتاد...یادش بخیر نباد انروز که

حتی بیست دقیقه هم نتوانستم  در کنار با کلاسهای پاساژهای خیابان امام کرج  بودن را تحمل کنم...خوش بحالم که گوشهایم هیچگاه میل شنیدن صدای غنا را ندارد و رفیقت با تعجب نگاهت میکند و می پرسد تو واقعا تا حالا از این چیزها گوش نکرده ای؟ انگار گناه خیلی بزرگی انجام داده ام....(کردی و فارسی را هم ملاک حلال و حرامی گذاشته اند ،انگار

خدا گفته اگر کردی بخوانید یا برقصید حلال است!!!)

اینجا کسی هست که پوکه و مرمی فشنگ را دوست داشته باشد؟ کسی آیا هست که

از خاطرات کودکی فقط تشیع هروزه ی پیکر شهدا را یادش باشد؟ کسی میان شما هست صبح ها با صدای (خونی که در رگ ماست ...هدیه به رهبر ماست)  از خواب بیدار شده باشد و شبها با یاد شهدا بخواب رفته باشد؟تا حالا درد دل برادران شهدا را شنیده اید ؟ غش و ضعفهایشان در تشیع برادرانشان را دیده اید؟تا حالا در سنگری که شهدا زندگی کرده اند زندگی کرده اید؟ ...های...های تند نروید !! من که نگفتم جنگ را دوست دارم که همه تان اینطور نگاهم میکنید...لابلای پوکه ها...خرج آرپی جی ها...کلاه خود های زنگ زده حقیقتی نهفته ..همان حقیقتی که تو  شاید حتی اگر به گل لاله هم نگاه کنی نتوانی آن را ببینی....

 

ورقهای پاره! چقدر با هم صمیمی شده ایم این چند ساله...اگر شما درگوشی این حرفها و حدیثها را بمن یاد نمیدادید شاید من هم مثل بقیه کارم همه اش تکذیب بود...اگر شما راه را یادم نمیدادید شاید من هم الان اهل (...) بودم . اگر شما پیام اربابهایم را بمن نمی رساندید بدون مولا چه کار میکردم؟!!...بیچاره آنهایی که برای آزادی فکر میکنند باید بند بندگی  ملک الملوک را از پای باز کرد وآنها  هیچ نمیدانند که آنطرف تر شیاطین  برایشان دام پهن کرده اند.(انسان کان ظلوما جهولا)

 

....

 

حالا دیگر شبی بهاریست ...  ای ماه! تو چقدر زیبا شده ای!... میگویم ماه ، من عقلم قد نمی دهد تو بگو چرا تو را میبینم یاد  آقا می افتم؟...چرا  ؟حالا دیگر راحت میتوانم بگویم ماه در مملکت امام زمان چقدر زیباست و نگران حرف  جماعت نباشم؟...خوب شد دیگر مزاحمی پیدا نمیشود ...کسی بیاید و مرا از این رویای زیبا بیدار کند...مهتاب چه زیبا بر مزار 14 شهید گمنام می تابد و این جاده ی پیچ در پیچ در میان انبوه کشته های گندم چه خوب پلی شده تا از شهر راهی برای رسیدن به آسمان باز کند .و این سگها ی ولگرد چه نگهبانانی شده اند تا در این دل شب در دل شب پرستان و اسیران شب رعب ایجاد کنند...و تو هنوز فکر میکنی داری خواب میبینی ....باورت نمی شود ولی باور کن خواب نیست... و تو خواب نیستی اما بیدار شو....بیدار شو  و کهکشان قلوب  مومنین و شهدا را ببین که چگونه فرش راه مهدی آل محمد(ص) شده اند ،بگذریم که سیاهک ها دارند تلاش میکنند یک یک ستاره های کهکشان راه مکه را پایین بیاورند و بشکنند...اما تلاششان تلاش کودکی توست برای چیدن ستاره ها...دستشان کوتاه است....

 

بار دیگر در گوشت میخواند اینها حقیقت اند ، چرا می خواهی از حقیقت فرار کنی؟بدحجابی ، با کلاس بودن ، فحشا ، بی حیایی ، بد زبانی  ،پلورالیست بودن همه حقیقتند، حقیقتند...از دست اینها نمی شود فرار کرد باید کنار بیایی ، عادت کنی ،تو محکومی که با اینها و با جامعه ی با کلاسها کنار بیایی ! پوزخندی  میزنی و با تعجب میپرسی حقیقت؟ اینها عدم اند ، اینها  ساکنان وادی نیستی اند ، دارند با چیزی بنام هیچ خودشان را سرگرم می کنند ، برای همین است آخرش همشان می آیند و میگویند دنیا پوچ است چون تمام عمر ، خودشان را در نیستی و پوچی غرق کردند و از" هیچ" راهی برای شناخت هستی وجود ندارد،  می گوید تو باید یاد بگیری هرجا که باشد وقتی خانومی خوش تیپ و با کلاس سلامت کرد ، یا جهت رفاقت ، متلکی می فرماید باید  جواب دهی نه اینکه زود خودت را جمع کنی و بزنی به چاک....برایت حرف در می آورند! یا می گویند ببین اینقدر شهوتی است که چون نمی تواند خود را نگهدارد اینطور میکند ...آن یکی می گوید ولش کن این پسر یک آدم خشک مذهبیست...من میشناسمش... وتو بحال جماعت خنده ات می گیرد...ولی حاجی یادت داده که برای همه ی آنها دعا کنی....و آقا یادت داده که باید برایشان و بجایشان استغفار کنی...بعضی

مرده اند ، بدنشان گرم است و خودشان نمی دانند  و تو برایشان فاتحه میخوانی...

 

...

پسرک چه بر سرت آمده؟ بابا تو که روزگاری  داشتی با تهران...با چالوس....با تلکابین نمک آبرود باقشم باتفریح ، سینما  ،تئاتر....چه شده ؟چرا دیگر از این اسمها حالت بهم میخورد؟...نگو شاید به بعضی بر بخورد....ماجرای  خیابان قائم مقام یادت رفته؟... چه شده که یک روز هم نتوانستی وضع دانشگاه دولتی ایلام را  هم حتی تحمل کنی؟؟خوب شد اینجا هم قبول نشدی ...برو خدا را شکر کن  و گرنه هروز یک پایت سر دعوا بود و یک پایت حراست و اگر چهار پا می بودی دو پای دیگرت کمیته ی انضباطی و برای همین است بر سر دوستانت هوار میکشی که اگر من اینجا بودم نشانشان میدادم. ...تو اینطوری نبودی ...

 

سرم را بالا می آورم  ، وباز زبان باز می کنم و هزیانهایم را تکرار میکنم  اما اینبار بلند تر تا خوب بشنود همو که در ورای همه ی حرفهایش میخواست من را از آستان رحمن الرحیم جدا کند:

دارم از نیستی ها فرار می کنم...دارم از هرچه که باید از آن فرار کرد فرار میکنم...از عدمها ، از نیستی ها و بر سر اینها با مکانها کاری ندارم بلکه از آدمهایی که خالق  نیستیی بنام گناه و بی حیای هستند فرار می کنم ... تازه عاقل شده ام....عقل آدم می گوید از ذنوب فرار کن ...برگرد بطرف تواب....  و در حریم سلام او وارد شو.... وقت تنگ است صدای سور اسرافیل دارد کم کم بگوش میرسد و بوی قیامت کبری همه را مست کرده و حالیشان نمی شود که چکار دارند  میکنند  و کوله از خالی پر است نه از توشه ی راه !! ... پس  بجنب تلاش کن  که  شاید فردا دیگر عصر بهاری را نبینی ...

والسلام

 

سال نو مبارک!

 

قال سیدناالمهدی-عج-

 

 

به گونه ای عمل کنید که رفتارتان شما را به ما نزدیک کند

 

 

 


17 شهریور ساعت حدود 9

 

الان دارم روی کاغذ صورت حساب عابر بانک می نویسم.....اتو بوس هم دائم بالا و پایین می رود و خط بد مارا ناخوانا تر می کند.

شب نیمه ی شعبان ما هم شد این.....داخل اتوبوس خواننده زن هم دارد می خواند....خوش بحال کر مادر زاد!!!

کتاب دعایی هم ندارم....نور هم برای خواندن کافی نیست....حالم بدست واقعا احساس می کنم آقا از من متنفراست حتی امام رضا هم تحویلمان نگرفت ....خیلی بدست حال کسی که بداند محبوبش از او  نا امید شده انگار امسال قرار نیست نیمه ی شعبان سال من تحویل شود....خدایا به مولود فردا ...به نور الله قسمت می دهم

حول حالنا الی احسن الحال

 

*

*

*

*

الان اوضاع کاملا تغییر کرده......سال دل خیلی عالی تحویل شد.....بهار دل اومده.....بهار

 

طوری درست کن که بدهکار تو شوم

وانگه ببین چگونه ناز طلبکار می کشم

داغ است و درد دوری!!!

 

 

*باز هم مزار..مزار 14 شهید گمنام....اینجا قلب ایلام است روی  قطعه ای زمین در آنسوی شهر.....یکسالی هست که تقریبا میشود گفت  هر چند هفته یکبار پایمان آنجا باز میشود...یعنی راستش اینست که خودشان راهمان میدهند....معمولا همه جمعه ها بعد از آل یاسین...من و سعید و صادق   گاهی اوقات دیگران نیز دعوت میشوند و با آنها میرویم....هیچ کس نمی تواند حالمان را آنجا دریابد...بعد از نماز هرکدام  یک گوشه ای مشغول میشویم....صادق که  کنار یکی از قبرها مینشیند و رو به قبله زیارت عاشورا میخواند...انگار سر آن شهید را بغل کرده و با هم دارند میخوانند.....سعید..سعید هم مدام مشغول زمزمه است ... گاهی قطعه های از دعای عهد گاهی شعرهایی در مورد امام زمان .....من هم این ته به ستونی تکیه زده ام و خیره خیره قبرها را نگاه میکنم

میشود زنده شوید؟.....میشود با هم حرف بزنیم؟!!...اصلا شما چرا هرهفته راهمان میدهید ؟ خودتان که مرا میشناسید؟؟آهان...لابد میخواهید خوبی ومرامتان را به رخم بکشید و بدی هایم را...وبدی هایم را...آنطرفتر ها مجموعه ی تفریحی چغاسبز است...یکزمانی شده بود مامن شرابخوارها!!! درست کنار مزار

**من و محمد و سعید این  بیرون نشسته ایم.......یکیمان بغض میکند...از آن بغضهایی که نمی توانی جلویش را بگیری و مدام اشک از چشمت جاری میشود...صدایش را صاف میکند با همان حال میگوید...میگویم اگر امام زمان الان روبرویتان بود رویتان میشد به او بگویید آقا !دوستت دارم!؟...خودش گفت:آخر با این همه نامردیها؟؟؟!!

....هیهات....

عاشورا خواندن صادق تمام میشود....میرویم سر مزار آقا سید(از بندگان خوب خدا) فاتحه ای میخوانیم و سلامی عرض میکنیم...

دیگر ساعت 9 شده

*** باز برای رسیدن شهر پای در آن جاد ه ی پیچ در پیچ می گذاریم  و تازه حرفهایمان با هم شروع میشود

 

 

 

 

 

آری... زمان بازگشت فرا رسیده

 

آدم  چشم چرانی بود.....چشم چران که هیچ چیزی فراتر....زنی را دید ، بدجور خوشش آمد...تعقیبش کرد،بعد از مدتی فهمید که زنی تنهاست. با خودش قرار گذاشت یک شب سراغش برود و...

شب فرا رسید....کوچه ها را یکی یکی پشت سر می گذاشت تا به خانه ی زن برسد. رسید از دیوار بالا رفت. وارد حیاط شد...میخواست سراغ زن برود.اما صدای قرآن خواندن  از خانه بلند بود...زن داشت قرآن می خواند(الم یان للذین امنوا ان تخشع قلوبهم لذکر الله-15/حدید)......اشک از چشم هایش جاری شد....در دل .گفت چرا ! چرا ! چرا وقتش رسیده.....از دیوار آرام و بی صدا بازگشت ...اشک هنوز جاری بود و باز میگفت وقتش رسیده...وقتش رسیده که قلبم از یاد تو خاشع شود...آمده ام که برگردم بسوی تو...رفت و دیگر بازنگشت

 

بی بی ارض و سما

از امر خدای خالق حضرت عشق

جبریل امین بر در جنت بنوشت

بر خصم علی ورود اکیدا ممنوع

چون ویژه ی شیعه ی علی هست بهشت

عن ابی جعفر،قال: ان شیطان اذا سمع منادیا ینادی یا محمد یا علی ذاب کما یذوب المرصاص(یا مرساس)

امام کاظم (ع) فرمود: هنگامی که شیطان می شنود صدای یک ندا دهنده که می گوید یا محمد یا علی ،(شیطان)ذوب  می شود همان گونه که سرب ذوب می شود.

 

 

بت در بغل و به سجده پیشانی ما

کافر زده خنده بر مسلمانی ما

مدتهاست که میخواستم این مطلب را به خودم تذکر بدم مطلبی که هم خودم و هم جامعه ای که در اون زندگی می کنم گرفتار اون شده و اون  حدیثی است که شاید بار ها و بارها اینجا نقلش کردم که امام حسین(ع) فرمود:الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم-مردم بنده ی دنیا هستند و دین لقلقه ی زبان اونهاست-

بله ایرادی که همه ی ما داریم این است که ظاهر و باطنمان رنگ اسلامی ندارد .رنگ خدایی ندارد.ما از روی چه چیزی میگویم مسلمان هستیم؟ آیا فقط از روی اینکه به عقل و زبان اقرار به یکتایی خدا میکنیم ،میتواند نشانه ای برای مسلمان بودن ما باشد؟ما از اسلام چه گنجینه ای برداشتیم؟از این وسیله ی ارتباط با حق چقدر سود بردیم برای رسیدن به حق؟ باید باور کنیم که همه ی ما به ظاهر مسلمانیم و در اصل بویی از اسلام نبرده ایم....نفس من که اینطور میگوید شاید بعضی هم اینطور بخواهند پاسخ دهند که ما ائمه رو خیلی دوست داریم  ما عاشق حضرت علی هستیم ، ما برای حضرت علی جانمون رو میدیم ،ما.....

-لطفا لحظه ای سکوت کن و به علی گوش فرا ده : روزی جناب علی بن ابیطالب در حال موعظه ی مردم بودند

شخصی برخاست و گفت( یا علی انا احبک-ای علی من خیلی شما را دوست دارم)ولی با کمال تعجب از امام این پاسخ را شنید که:و اما انا ابغضک!!!-اما من از تو بدم می آید-فکر کنید!علی با آن همه رافت و مهربانیش حالا به کسی که گفته علی جان دوستت دارم می فرماید ولی من از تو بدم می آید!

آنگاه امام فرمود :آنکس دوست ماست که به قرآن و سنت و سیره ی رسول (صلوات الله علیه و آله) عمل نماید تنها با گفتن و ادعا کردن ، محبت ثابت نمی شود.

تا عملی در میان نباشد هرچه سخن بگوییم هیچ است. حالا از این بگذریم که ما حتی ظاهرمان نیز اسلامی نیست

یک چیزهای کلیشه ای را می بینیم و میگوییم این اسلام است.و اصلا اول مرتبه ظاهر است آنگونه که حتی عرفا فرموده اند شبیه ساختن ظاهر و باطن به جناب رسول الله (ص) و ائمه ی معصومین علیهم السلام است و شاید بپرسید لاقل لباس ظاهر در عصر ما متفاوت است با لباس 1400 سال پیش درست میگویید اما لباسی باید به تن کنید که رویتان بشود در محضر قدسی پیامبر اکرم و حضرت زهرا و امام زمان با آن مشاهده شوید و موجب کدورت خاطر آنها نشوید  اول قدم و کمترین قدم این است بعد باید شروع کرد به ساختن ویرانی های دل با کارنیک و جلب توجه خدا ی  جل و علی وگرنه اینی که ما داریم اسلام نیست . اول جلساتمان چه میدانم کنکورمان قران می خوانیم در مشکلات و بیماری ها از آن مدد می گیریم

اما از عمل به آن هیچ خبری نیست. خدا وقرآن و چهارده معصوم  همه شده اند بازیچه ی ما همه شده اند نجات غریق آری فکر کنم مثال خوبی باشد برای بیان مطلب: ما شنا یاد نگرفته در آب شیرجه میرویم هرچه بهمان میگویند بیا اول شنا یاد بگیر بعد در این آب عمیق شیرجه برو به کتمان نمیرود و فکر میکنیم با اتکا به همین نیروهای خودمان و عقل ناقصمان میتوانیم شنا کنیم اما وقتی به خود می آییم که سرمان چند متر زیر آب رفته و آنجاست که یاد علی و آل می افتیم. انگار خدا و امام زمان فقط برای آن هستند که بیایند و در سختی هاو مشکلات زندگی ، ما را نجات دهند. وبیش از این حق دخالت در زندگیمان را ندارند که زندگی مال ماست نه ایشان و فراموش کرده ایم این آیه را که_النبی اولی بالمومنین من انفسهم_.از این بیشتر دیگر روا نیست که سخن برانیم که اگر دل سالم باشد آنچه را باید بگیرد می گیرد و اگر خدای نکرده پایمان در غل و زنجیر نفس و آرزوهای دور و دراز و هوی و هوس باشد هرچه بگوییم

جز قساوت بیشتر قلبمان سودی نخواهد داشت.

 ای نفس سرکش مغرور و بی حیا ی من خدا آخرت را ختم به خیر گرداند که تو سری پر سودا داری و هوی ها و هوسها از هرسو بر تو هجوم می آورند و ایمانت ضعیف!! ترسم اینست یوم موعود و یوم حساب مانند آنان باشی که از شرم گناه  و از غصه ی بی اعتنایی  رب روف سر بپایین انداخته  و بدون هیچ حرفی خود بسوی جهنم می روند

ختم سخن این حدیث از کتاب معتبراصول کافی مرحوم کلینی باشد در باب کفر و ایمان جلد 2 صفحه ی74 ازقول مبارک امام صادق (ع) خطاب به جابر آمده که:ای جابر ! افرادی که ادعای دوستی ما را دارند و می گویند شیعه هستیم آیا خیال می کنند که همین اندازه کافی است؟به خدا سوگند  شیعه ما نیست مگر کسی که تقوا داشته باشد و خدای تعالی را اطاعت کند و به صفات انسانی ، تواضع و فروتنی ،امانت داری ، همیشه یاد خدابودن، توجه به نماز و روزه ،نیکی به پدر و مادر و متعهد بودن در مقابل فقرا و نیازمندان و همسایگان و...، راستگویی ،تلاوت قران ،زبان را همیشه به خیرو نیکی باز کند ، و در میان قوم به امین بودن معروف و شناخته شده باشد.

 

ان اکرمکم عند الله اتقاکم(الایه)

گرامی ترین شما نزد خدا با تقوا ترین شماست

 

پ.ن: این برادر زاده ی ما خیلی وابسته به من شده بغل مادرشم واینمیسه ولی تا منو میبینه یا تا بغلش میکنم کیف میکنه!!!جل الخالق

 

بعدد التحریر:میلاد بانوی آب و آیینه....ام الحسین مبارک