مجلس چهارم

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

بخش اول:در محضر  سید الشهدا

 

ما اهل بیت شایسته حکومتیم

«
إِنّا أَحَقُّ بِذلِکَ الْحَقِّ المُسْتَحَقِّ عَلَیْنا مِمَّنْ تَوَلاّهُ

ما اهل بیت به حکومت و زمامدارى ـ نسبت به کسانى که آن را تصرّف کردهاند ـ سزاوارتریم

 

 

*   *   *

 

 

بخش دوم:بعد از تو..

 

با گریه هاتون  من رو کمک کنید من طاقت نوشتن مصیبت علی اکبر روندارم

 

علی اکبر نخستین نفر از بنی هاشم بود که به میدان جنگ رفت ، او 19 سال یا 18 یا 25 سال داشت، نزد پدر آمد و اجازه طلبید وپدر بلافاصله اجازه داد و آنگاه نگاه مایوسانه ای به اکبرش کرد و دو انگشت اشاره را به طرف آسمان بلند کرد وفرمود:اللهم کن انت الشهید علیهم، فقد برز الیهم غلام اشبه الناس خَلقاً و خُلقاً ومنطقاً برسولک وکنّا اذا اشتقنا الی نبیک نظرنا الیه

"خدایا تو شاهد باش که  به سوی آنها جوانی رفت که از نظر جمال و کمال و سخن گفتن شبیه ترین مردم به رسول  تو است و ما هرگاه مشتاق دیدار پیامبر تو بودیم به او (علی اکبر) می نگریستیم"

علی وارد میدان شد جنگ نمایانی کرد و ضربات خورد کننده ای بردشمن وارد ساخت  120 نفر از سواران دشمن را به هلاکت رساند ...تشنگی بر آنحضرت چیره شد ، نزد پدر برگشت  وعرض کرد"یا ابه العطش قتلنی وثقل الحدید اجهدنی." یعنی ،پدر جان شدت تشنگی مرا کشته و سنگینی اسلحه سپر مرا به زحمت انداخته.

 امام حسین (ع) گریه کرد و فرمود : محبوب دلم صبر کن بزودی رسول خدا تو را سیراب خواهد کرد.... برگشت به سوی میدان......یا الله...از چپ و راست به او حمله کردند جماعتی از آنان را کشت روایات مختلف است بعضی کتب نوشته اند که  در این هنگام تیری به گلوی اکبر برخورد کرد و گلویش را درید بعضی دیگر گفته اند که وقتی ضربات علی اکبر دشمن را تار ومار کرد  مُره بن منقذ عبدی (لعنت الله علیه) گفت گناه عرب بر گردن من باشد اگر این جوان  بر من بگذرد و من داغ او را بردل پدرش ننهم پس در کمین او قرار گرفت و هنگامی که علی گرم جنگ بود چنان با نیزه به سر حضرت ضربه زد که آقا از شدت درد سرش را بر روی  سر و یال اسب  گذاشت  و خون سرش بر روی چشمان اسب رفت  و اسب وحشت زده به سوی لشگر دشمن روانه شد

"فقطوه بسیوفهم ارباً اربا" یعنی دشمن با شمشیر های خود بدنش را پاره پاره کرد......

 

در این لحظات فریاد زد یا ابتا هذا جدی رسول لله قد سقانی بکاسه الافی...

 

با با این جدم رسول اله استمرا از جام خود سیراب کرد....

 

.......بعد از جان سپردن علی اکبر امام (ع) بر بالین او آمد...اشک از دیدگانش جاری شد سپس با آن حال  چند بار  صدا زد ولدی علی...ولدی علی..ولدی علی....(لی الدنیا بعد العفا) "بعد تو خاک بر سر دنیا"

 

تا اینجا دیگه بسه  دیگه بقیه رو نمیگم....نمیگم که چطور آقا به  لیلا  گفت که چه بر سر پسرش اومده....نمیگم زینب چه کرد.....دیگه بسمونه...

 

منبع: سوگنامه آل محمد(ص) صفحات 273 تا با تخلیص به نقل از ترجمه ی کبریت الاحمر ص185-ترجمه ارشاد شیخ مفیدج2 ص110- اعیان الشیعه ج1 صفحه 607 – منتهی الامال ج1 ص272- مثیر الاحزان ابن نما ص 69

 

 

با کاروان نیزه
علی‌رضا قزوه
می‌آیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفت منزلی که سفرها در او گم است
از لا به لای آتش و خون جمع کرده‌ام
اوراق مقتلی که خبرها در او گم است
دردی کشیده‌ام که دلم داغ‌دار اوست
داغی چشیده‌ام که جگرها در او گم است
با تشنگان چشمه احلی من العسل
نوشم ز شربتی که شکرها در او گم است
این سرخی غروب که هم‌رنگ آتش است
توفان کربلاست که سرها در او گم است
یاقوت و دُر صیرفیان را رها کنید ‏‎‎‎
اشک است جوهری که گهرها در او گم است

هفتاد و دو ستاره غریبانه سوختند
این است آن شبی که سحرها در او گم است
هفتاد و دو ستاره غریبانه سوختند
این است آن شبی که سحرها در او گم است
باران نیزه بود و سر شه‌سوارها
جز تشنگی نکرد علاج خمارها

 

دعای آخر:اللهم الرزقنی شفاعت الحسین (ع)یوم الورود