عاشورا

 

 

 

جوشید خونم از دل و شد دیده باز، تر


نشنید کس مصیبت از این جان‌گدازتر


صبحی دمید از شب عاصی سیاه‌تر


وز پی شبی ز روز قیامت درازتر


بر نیزه‌ها تلاوت خورشید، دیدنی‌ست


قرآن کسی شنیده از این دل‌نوازتر؟


قرآن منم چه غم که شود نیزه، رحل من


امشب مرا در اوج ببین سرفرازتر


عشق توام کشاند بدین جا، نه کوفیان


من بی‌نیازم از همه، تو بی‌نیازتر


قنداق اصغر است مرا تیر آخرین


در عاشقی نبوده ز من پاک‌بازتر


با کاروان نیزه شبی را سحر کنید


باران شوید و با همه تن گریه سر کنید