دیوانه ام خوانند

دیوانه ام خوانند و راهم را ببندند

گاهی به حال خسته و زارم بخندند

باکی ندارم چون تب و تابم حسین است

شاهم به عالم زانکه اربابم حسین است

دیدی خم ابروی تو با ما چه ها کرد؟

آن دم که تیری سوی قلب من رها کرد

گاهی بیابان را به عزلت می گزینم

گاهی به کوهستان چو کوهی اتشینم

گاهی کنار علقمه یارفراتم

گاهی فغان دارم گهی آرام و ماتم