دل شب...

جای شما خالی دیروز بعد از اینکه کتاب چهل حدیث رو از یکی از دوستان امانت گرفتم با  رفقا(میثم،حامد ،محمد صادق ) قصد مجرد بازی  کردیم(البته این کارا به من نمیاد به همین دلیل چون ما یه

 کم بچه ننه ایم پس از رجعت به خونه مورد هجوم طعنه ها قرار گرفتیم که دراین مورد به قول ما خودم رو به تان بی عاری زدم).....

شام چهار نفری تویه رستوران عالی به صرف جوجه کباب و...( بئیزگ نکنید لطفا)  بعد هم ساعت 10  رفتیم  بهشت رضا کنار مزار شهدا...

خیلی حال خوبی بود...این مزار شهدایی هم که من میگم اصلا خودش یه حال دیگه ای داره مزار 14 شهید گمنام و  دوستمون شهید مهدی درویشی

که سال 79 توسط گروهک تروریستی منافقین شهید شد و مزار دوتا از روحانیون شهر که من از هردو شون خاطرات خوشی دارم...خدایی نمیشه

حال اونجا رو توصیف کرد ...شب همه جا تاریک میون یه قبرستون ..... از دور هم چراغ های شهر معلوم بودند...خیلی زیبا بود ...اما من مونده

بودم به شهدا چی بگم!!!.........جای شما هم اونجا خالی......نماز زیارت خوندیم و....

از این موضوع بیایم بیرون....میخوام این  هفته بشینم و یه کم از کتاب چهل حدیث امام رو بخونم ....کتاب جالبیه....دقیقا

 نمی دونم دو یا سه

سال پیش بود یکی از این رفقا یه حدیثی از این کتاب برام گفت که تا الان توذهنمه....چند وقت پیش هم حاج اقا تو جلسه ی هیئت بهمون سفارش کرد که بخونیمش.....  راستی کوله پشتی  روز دو شنبه رو دیدید...جالب بود مخصوصا اونجایی که مهمون خاطره ای از اون شهید فامیلشون گفت وهمچنین معرفی اون شهید (البته همه ی

کوله پشتی قشنگه ولی این قسمت یه معنویت خاصی داره)......در پایان همون جمله ی فرزاد حسنی رو میگم.......

با عشق زمان فراموش می شود وبا زمان هم عشق......

 

یه شعرهم از شیخ بهائی داشته باشید:

از ذ وق  صدای پایت ای رهزن هوش

وز بهر نظاره  توای مایه ی  نوش

چون منتظران به هر زمانی صد بار

جان بر در چشم آید و دل بر در گوش

 

یا علی مدد