خیمه محبان

ما را حرجی نیست اگر اشک فشانیم.... زیرا که در این بادیه جز نور نکشتیم

خیمه محبان

ما را حرجی نیست اگر اشک فشانیم.... زیرا که در این بادیه جز نور نکشتیم

و من خوشحالم از اینکه این ما جرا ادامه دارد....


محمد

من متنتو خوندم .. اومدم حوابم بدم .. و چیزی که باز عصبانی و شاید بیشتر ناراحتم کرد همین حتم الله تو بود .. و ترجیح می دم توی عصبانیت جوابتو ندم .. فردا یا پس فردا آروم تر خواهم بود .. تو هنوز منو به سبیل ختم الله می خونی .. می دونی من هنوز چیزی از اعتقادتم نگفتم . گفتم ؟ که تو داری با جاسوس دویست سال قبل یکیش می دونی ..
من هنوز منتظر حقیقتم توی حرفات ..
فقط اینها رو خوب ببین که بعدا روشون مانور ندی .. من به کسی توهین نکردم .. من به تو فحش ندادم ..( فقط تنها نکته تهدید ناکم نوشتن صحیح اسمم بود )  نگفتم نمی فهمی .. ازت خواستم تا بگی تا بفهمم .. چیزی بگی که نشنیده باشم ..من حرف رو اگه نقل کنم درست یا غلط آهر سر می گم کجا درست بوده یا غلط .. اما هر چی گشتم توی حدفام نقل قول پیدا نکردم .. من حتی قدرت تطمئن القلوب رو اگه بفهمم که می فهمم مشکلی که باهاش دارم که با تطمئن القلوب شکم بچه سیر نمی شه .. در مورد سرطان هم شنیده هایی دارم از یکی از هم ولایتی ها .. اما چون در سطح شنیده بود نقلش نکردم و اختمال دادم .. گفتم دارم بهش فکر می کنم ..
اماما هیچ وقت اعتقاد پخش نکردن .. حرف زدن .. جواب شنیدن .. حرف زدن .. و اگه طرف ختم الله نبوده می فهمیده .. امام ها به شعور مردم احترام می گذاشتن .. می گفتن که شما برین گوش بدین و بعد بیاین ما با هاتو حرف می زدنیم .. سانسوری اگه وجود داشت ضد امام بود .. نه به نفعش .. و مردم دنبالشون بودن
محمود .. جدا متاسفم .. خوبه آدم از آیه قرآن استفاده کنه .. خیلی خوبه .. اما متاسفم که تو فکر می کنی ختم الله اینحا کابردداره .. این یعنی اگه قراره بحثی باشه تو قبول نمی کنی که من به عنوان یه آدم منطقی واردش می شم .. می دونی سوره بقزه رو هممون خوندیم .. و می دونیم خدا اینو وقتی گفته که داشته کیا رو توصیف می کرده .. و این تیجه اش اینه که تو خودتو بر تر می دونی تو بحث .. پس جرفای من روت تاثیری نداره .. نمی خوام آیه خدا رو از بحثت بکشی بیرون .. اما لطف کن بگو چرا اینو می گی تا بحثو ادامه بدیم .. خوبه ؟
پی نوشت .. رفیق باز یاد نگرفتی.. توی بحث کسی که جلوت وایساده محمده .. نه یک گروه آدم که تو داری اعتقادات بقیه رو می چسبونی بهش ..
من احتمالا بر می گردم .. حتی اگه تو فکر کنی من جزو  حتم الله باشم ..

جمعه 25 فروردین ماه سال 1385

محمد

رفیق مقاله علمی کم خوندی احتمالا .. بزار من یه کم بیشتر تجربه دارم کمکن کنم .. مقاله ای که میاد بیرون .. خوب مزخرفاتو بزار کنار .. میاد حرف جدید می زنه .. میاد چیز تازه ای می گه .. اگه فلسفی باشه و دو دو تا چهار تا نباشه حتی میاد یه چیزی رو که قبلا بوده نقض می کنه .. اما در مجموع حرفی داره برای گفتن وو دقیقا چیزی نیست که قبلا بوده ..
من انتظار ندارم که توی وبلاگ آدم مقاله بده .. اما تو وقتی پست می زنی و می پرسی می شه این مساله رو جل کنید .. دوست دارم آخرش خودت اول شروع کنی که حالا من به نظر خودم باید این کارو کنم .. این جوری برم جلو .. حرف بزنی .. بگی راه خودت برای حل مساله چیه .. سینه زدن  و شادی کردن برای عاشورا و غدیر یه طرف .. تاثیری که اعتقاد تو به کربلا و غدیر می زاره یه طرف .. من این تاثیرو می خوام بدونم چیه .. شاید من رو هم مثل تو جادو کنه ..
من مشکلی ندارم راجع به همه اینها بحث کنیم .. مرگ و زندگی .. انرژی هسته ای .. اعتقاد .. اما بد نیست اگه یکی یکی بریم جلو .. چطوره .. من امیدوارم پایه باشی .. در هر صورت من پا یه ام ..
در مورد شهادت من فکر می کنم یه جور فکر می کنیم .. لغتامون یکسان نیست .. قضیه عنب و انگوره ..


محمد

می خوای واضح تر صحبت کنم .. با شهدا ماندن یعنی چی آقا محمود .. من به این می گم شعار .. که تو بگی زیر بار ذلت نمی رم .. زیر بار ذلت نمی ری یعنی چی کار نمی کنی ..
توی همون وبلاگ نرگس دیده بودیم راجع به برادران فاطمی بحث شده بود .. یادته .. وقتی آدم یه همچین چیزی رو می بینه به فکرش می رسه که این قدرت .. این زور .. یه چیز مصنوعیه .. الکی ..
از نرگس خانم شندیم که تو فیزیک می خونی.. امیدوارم اشتباه نکرده باشم .. تو که فیزیک می خونی می دونی که غلم امروز دنیا .. علم نوین .. به شدت به هم متصله .. من ارزش غلمی رو تو ایران زیر سوال نمی برم .. اما در خیلی از غلما ما از دنیا خیلی عقبیم .. و این نشون می دها گه توی هسته ای جلو زدیم این قضیه دوپینگی بوده .. مثل برادران فاطمی ..
می دونی .. من به این می گم دنبال یکی کرور کرور رفتن .. اینکه تو می آی خبرا رو می خونی .. ایران ..شرق .. روز .. کیهان .. بیبیسی ..سی ان ان .. تحلیل ها نه ها .. خبر خالص.. چیزی که اتفاق افتاده .. و می بینی که بسیاری از حبر ها سانسور می شه توی ایران .. اتفاقاتی که می افته .. من می گم تو خبر ها رو بگیر و نتیجه گیری از خودت باشه .. می گم تقلید ( نه تقلید فقهی.. همین چیزی که توی متنم بهش اشاره کردم ) در نتیجه گیری غلطه .. و اگه کسی پیدا شد که خبرا رو به صورت سانسور کرده بهت داد بدون می خواد تو رو به یه نتیجه خاص برسونه
محمد

خواستم اینو قبلی آهرین پستم باشه تا بعدا .. دیدم اینو نگم می جسبونی ما رو به سی ان ان و بی بی سی .. اون ور هم سانسور می کنن .. فرقی نداره .. اون ور هم می خواد که آدما به نتیجه ای که می خواد برسن .. مهم ما ییم که از بین خبرا حقیقت رو بکشیم بیرون..
محمد

ببین .. متاسفم رفتارم شبیه رفتار منافقا شده .. از در دوستی میان .. و تو زرد از آب در میان .. ازت می خوام بهم اعتماد کنی .. من اومدم چیز یاد بگیرم و اگه شد یاد بدم ..اگه نمی کنی هم بگو نمی کنم که وقتمو و فکرمو حروم نکنم .. کار های زیادی برای انجام دادن دارم ..
من خودم هم زیاد دو تا کامت اولم رو قبول ندارم .. اون موقع قرارمون به بحث کردن نبود .. مشکلی ندارم اگه به اون دو تای اولی استناد کنی .. پاش وایمیسم .. اما وقتی آدم به طنز از یه چیزی می گه باید به طنز بخونیش.. بقیه بحثا جدیه ...اون دو تا غلط نیست .. اما روشن نیست .. باید منظورمو بگم .. به اندازه کافی حرفای دیگه زدم که روشن بوده که نیازی نباشه به حرفای هزل وار استناد کنیم ..
من منتظر یه واکنشی از تو هستم .

گمنام

با سلام حضور آقا محمود عزیز و آقا محمد
حقیر به عنوان کسی که نظراتشو با دوستش (محمود) یکی می دونه حاضر به جوابگویی به حرفای آقا محمد هستم.
ایشون اگه با دقت یه بار دیگه همه کامنتهاشوو بخونه متوجه چندین مورد تناقض تو حرفاشون میشن.
جر و بحث بی نتیجه و جدل های دشمنی زا اصلا کار درستی نیستن. اما اگه واقعا ایشون مایل به درک حقایق هستن ما در خدمتشون هستیم.
یا علی(ع

محمد

سلام .. چند نفر به یه نفر دوستان ( این شوخیه )
شاید تناقضی باشه .. عرض کردم که عصبانی و ناراحت بودم .. تا اونحا که تونستم از روی احساس حرف نزدم ..  اما خوشحال می شم تناقض رها رو بگین .. شاید توضیحی داشته باشم .. شاید نداشته باشم و قبول کنم که تناقض بوده ..
پی نوشت .. من معصوم نیستم .. اینو من بهتر از هر کس دیگه ای می دونم
پی نوشت دو .. دوستان حاصل تحصیلات من در یک رشته مهندسی این بوده که برای طرح سوال ارزش قایل باشم .. اما برای پاسخ به اون بی نهایت بیشتر .. سوال های زیادی هست که شاید هر کدوم از ما جوابی براش داشته باشیم .. جواب هایی که با بقیه فرق داره .. من دارم سعی می کنم که ما چند نفر به حقیقت برسیم .. و حقیقت ممکنه جایی باشه که محمود ایستاده .. جایی که گمنام ایستاده .. یا جایی که من ایستا ده ام .. اما من هنوز نمی دونم خنم الله هستم یا نه تا با خیال راحت صحبت کنم .. و دوم اینکه لطفا نگین که من (یعنی شما ) راه اماما رو دنبال می کنم که کلاهمون می ره توی هم ( رفیق شدیم دیگه نه ؟ ) .. ما معصوم نیستیم .. پس می تونیم اشتباه کنیم .. در حرف هامون .. در عمل کرد هامون .. و حتی در اعتقاداتمون .. و من فقط چهارده تا معصوم می شناسم .

محمد

من قبول می کنم که شما حقین و حقیقت رو می دونین و وارد بحث می شم .. اما یه جایی می شه که شما هم از این تخت شاهی باید پایین بیاین و فکر کنین شاید حقیقت پیش شما نیست .. منظورم اینه که زشت می دونم که یکی این قدر قاطع بگه که خقیقت رو می دونم .. و قاطع بگه که به بقیه می گم .. باور کنید زشته .. من هدفم اینه که آهر این بحث ما به یک نقطه برسیم .. روی یک نقطه بایستیم .. و یه عملکرد و راهکار بر اساس اعتقادی که فکر می کنیم درسته برای روبرو شدن با دنیای کنونی ارائه بدیم .. اما شما یم جوری می گویید که نهایتا قراره من بیام کنارتون بایستم .. شما قرار نیست از جاتون تکون بخورین .. اشتباه فهمیدم .. نه ؟

 محمد

دوستان .. کمی روشنتر بگویم .. در شرایط کنونی.. می شود از زندگی در ذلت گفت .. و ما سعی کنیم پیرو امام حسین باشیم .. و نپذیریم .. اما شاید شرایط ما مانند اون شرایط نباشه .. شاید شرایط مثل دوران امام حسن باشه .. شاید باید با معاویه صلح کرد .. معاویه ای که با حصرت علی حنگید .. قطعا نمی خوایم بگیم که اما حسن اشتباه کرده .. من می گم هر حرفی که امام گفته یا در قران اومده باید در شرایط درست خودش استفاده بشه .. کاربرد داشته باشه .. وگرنه شاید ما رو به راه نادرست رهنمون کنه .. نه چون حرف معصوم غلط بوده .. ما بودیم که ازش بد برداشت کردیم .

 

و در آخر .. ممکنه حقیقت در دستان هیچ کدام ما نباشه .. ما حرف بزنیم .. بحث کنیم .. و به جایی برسیم که فکر می کنیم درسته .. ممکنه اون جا هم حقیقت نباشه .. اما ما با عقل حودمون به اینجا رسیدیم .. با راهنمایی از جایی که  بهش می گیم وحی .. و خدا بیشتر از توان ما از ما انتظار نداره .. عربی شو شما می دونین .. اما اینها مستلزم اینه شما هم در صورت لزوم از جاتون تکون بخورین . . و اگه قراره از اول بحث رو این پایه باشه که شما حقیقت مطلقین .. و من باطل مگه اینکه بیام کنار شما .. و حرف شما رو تکرار کنم .. من نیستم .. من دارم شرایط بحث خودمو می گم .. نمی دونم قابل قبول هست براتو یا نه .. به نظر خودم منطقی میاد .

=================================>
محمود
برادر محمد سلام....
اولین کامنتت  اگر فقط بود عمرا من تن به بحث می دادم (چون مجادله رو اصلا قبول ندارم)
 یه نکته ی دیگه اینکه جدا خودت انصاف بده من چقدر وقت دارم که به همه ی این مطالب جواب بدم پس سعی می کنم مختصر و اشارتا جواب بدم ممنون میشم اگه اینطور از من قبول کنی

در ضمن می بخشید ما رو، چون من فقط کارت شبانه دارم و  از 6 تا 8 فقط میشینم پای نت و اینهمه منتظر موندید...

تو کامنتهای بعدی جدا آقایی کردی اینکه جدل تبدیل به یه بحث برای پیدا کردن حقیقت بدون تعصب از جانب طرفین

ببین بحث رو خوشبختانه خودت اصلاح کردی...من عمرا کسی نیستم که توان بیان نظریه  یا حرف جدید در باب دین باشم حد اکثر بتونم حرف بزرگان رو شرح بدم یا به زبان ساده ای برای مخاطبام بیارم

اما اینکه گفتی باید من نتیجه میگرفتم آخر اون  متن شهید....این متن نه یک سوال و جوابه که یک تشره... برای  بیدار کردن....همین باعث شد که دوستان بیان بحث کنن که چی شد که راه شهدا 

زمین موند...چی شد وصیت نامه ی شهدا خاک خورد...در مورد اون بحث سانسور به این مدل امروزی نمیشه گفت اما تو خودت حتما میدونی اولین کاری که حضرت علی بعد از خلافت کرد چی بود؟
قصاصون رو بیرون کرد از مسجد...می شد بگی علی جان چرا نمیذاری اینا حرفهاشون رو بزنن...  یه بحثم به اون حفظ امنیت ملی یه کشور بر میگرده و این در تمام  دنیا معموله که با اونطور مطالبی برخورد بشه ...و چون قانونه همه به اون احترام میگذارن نه مثل اینجا  فقط بگن سانسور بده و ... تو خودتقدرت تبلیغی غرب رو و برد تبلیغی اون رو خوب میدونی و لابد میدونی که شوروی رو همین
تبلیغات از پا درآورد ...حکومت صدام رو با توپ و اینها از بین نبردن جنگ تبلیغی شدید اون چند ماهه باعث شد که صدام فرار کنه  تو دخمه... راه چیه وقتی موازنه ای وجود نداره یا وسیله ی فراگیری برای ارتباط  با ملت.برای اینکه این تو طئه خنثی بشه و افکار برنامه ریزی شده و هدفمند به گوش برخی که  قدرت تحلیل رو ندارن نرسه یه راه سانسوره...گرچه من با این حدش مخالفم...

ما اینجا اومدیم به حقیقت برسیم....من  و تو ...هردومون این رو قبول داریم که احتمال اشتباه رفتنمون هست....من اصلا نه در اینجا نه در هیچ بحثی  خودم رو  به لحاظ  شخصی برتر از طرف مقابل نمیدونم(تو جوابم هم من سعی کردم هیچ تو هینی نشه نمیدونم چرا اول اونقدر ناراحت شدی) ختم الله...برای اون حرفهای اولیه بود که بیشتر از اینکه بوی جستجوی حقیقت رو بده بوی تحقیر و توهین رو میداد...خدا وکیلی برو یک بار دوتا یی که تو وبلاگ نرگس خانوم گذاشتی رو  یه بار بخون.
 ببین مسلما تو نمیخوای از من که تو این وقت کم بیام از تاثیر عاشورا و غدیر بر روی  شیعه حرف بزنم که ساعتها وقت می خواد ...چشم من سعی میکنم از این به بعد یکی یکی به این  مطالب بپردازم

البته باز هم بااستفاده از منابع...ببین من از اول هم شاید نرگس خانوم هم بپرسی ازش بدونه من سعی نکردم از روز اولی که این وبلاگ رو زدم که بیام اعتقاداتم رو ارائه بدم  بیام  از خودم حرفی بزنم

در مورد دین چرا من یه سری اعتقاد برای خودم دارم ...ولی توی وبلاگ من سعی کردم مثل یه پل ارتباطی باشم..و مطالب  علما رو بزرگان رو امامان رو بیام به زبان ساده تر  منتقل کنم....اینجا  هیچ وقت برام یه وبلاگ شخصی نبوده...مثلا در باب حجاب من اگر میخواستم اعتقاد خودم رو میگفتم که دیگه(اینو جدا برو از نرگس خانوم بپرس).... ولی اومدم با  قران جواب دادم...اون موقع دیگه
هردومون حقیقت رو پیدا میکنیم چون به یه منبعی استدلال میشه که هم هردو قبول داریم هم خطا نا پذیر.....

محمد عزیز!

با شهدا بودن یعنی چه؟ چشم،  من گفتم شعار اگه شعوری پشتش نباشه بی ارزش میشه، اینم  شعار  همراه با شعوره...با شهدا میمانیم نه اینکه  تو  دهه ی 60 میمونیم نه! این یعنی

من سعی میکنم به مرام و عقیده ای که شهدا براش جون دادن پایبند باشم....به اطاعت از ولی فقیه و نائب عام امام زمان....من واقعا ممنون میشم اگه تو بگی تو عصر غیبت  اگر نائبی برای آقا نباشه  که راه  رو به شیعه نشون بده  ...سرنوشت شیعه چی میشه؟؟...چقدر دو دستگی چقدر اختلاف....چقدر دوری از اسلام ناب...خودت قضاوت کن شیعه 30 سال پیش چقدر به عنوان یه تفکر پویا تو جهان مطرح بود...اصلا چند درصد زمین حتی نامش رو شنیدن...اما حالا  همین  ولایت کاری میکنه با عقلهای بشر و قلبهای زنده....که یه دختر دانشجو از امریکا تا اینجا تا ببینه شیعه چی میگه...بعد میاد طلبه ی حوزههای علمیه میشه...کاری که  شاید بعضی اون رو حماقت  بدونن ... این حقیقت که در شیعه ...عاشورا ..مهدویت...غدیر....و  اصلا در جای جای اسلام ناب نهفته اس  اینه که به قول تو ادمها رو جادو میکنه....و برای اینه که من گفتم از حقیقت خبر نداری(این باور کن توهین نیست..یه هشداره) تو از بیرون نگاه میکنی و به قول خودت یه مشت آدم دنبال آدم میفتن رو میبینی اما اگه...فلسفه ی ولی فقیه رو شرایطش رو وبعد احوالش رو  نگاه کنی...میفهمی که جادو که نیست هیچ  پیوند عمیق عقل  و عشقه....(باور کن فرصت تشریح کامل تو این یه تیکه جای وبلاگ نیست).... اگر درست واضح  برام تعریف کنی که پخش اعتقاد یعنی چی؟ من هم بهتر میتونم  این حرفت رو باور کنم که امامان پخش اعتقاد نمی کردن...اصلا اعتقاد تعریفش برای تو چیه....ببین اینایی که الان میگم حتما میدونی و پیش پا افتادس...اصول دین و پی بردنش اصلا تقلیدی نیست...تقلیدم تو احکام نه تو اعتقاد...و ظیفه ی رهبر هم  ( خوب دقت کن)
نشان دادن راه درست در مسیر حرکت...نه من که خود رهبر معظم انقلاب و اصلا همه این رو میدونن که این حکومت یه جامعه ی اسلامی کاملا ارمانی نیست....ما در غیاب ولی خدا ماموریم
حکومت تشکیل بدیم به اموری که اسلام گفته عمل کنیم  در حد توان... و اگر ایرادی داشتیم اصلاح کنیمو مردم هم همه مشارکت داشته باشند.. برای همینه اصلا مجلس وجود دار  شورا وجود داره خبرگان  و شورای نگهبان هست... البته اگر ما نیایم و حرفهای آمریکا رو تکرار کنیم و طبق اعتقادات اسلامی و  حرف معصومین استدلال کنیم...

من هم همین نیت تو رو دارم میخوام از در دوستی وارد بشم و واقعا یاد بگیرم و یاد بدم...برای همینه  که مطلبی میذارم تو وبلاگ دوستام رو ( نه مردم) رو دعوت میکنم که بیان و با همه از در دوستی وارد میشم  نه اینکه بقول تو بخوام عالم رو تکون بدم که اگر قرار بود تکانی داده میشد اینقدر بهانه و نشانه هست و لی قلب سالم کجاست....ماها در خواب غفلت فرو رفتیم...برادر عزیز من بدون هیچ ترس و واهمه ای  از بعضی حرفهاتون چیز یاد گرفتم...

 درسته اشتباه فهمیدین...من هرجایی که اشتباه کنم اعتراف میکنم اشتباه کردم و هرجایی که ندونم اعتراف میکنم که نمیدونم...اما این حرف  این رفیقت رو خوب گوش بده....وجود ماها من ...اول من بعد تو پر از گناهان...|پر از غیبت ...دروغ...تهمت(نه تو این بحث کلا دارم میگم)...و... بی حیایی... و مانع اصلی درک حقیقت اینه...ماها از یه جهاتی تو سپاه شیطان وایسادیم و ازد ور
 داریم به سپاه حق نیگاه میکنیم.... اما اگه نزدیک بشیم...اگه بدون غرض بدون  پیش داوری....واقعا دنبال حقیقت باشیم و در این راه علاوه بر فکر و تعقل و... خود سازی کنیم...یعنی گناه کمتر بکنیم....عباداتمون رو بیشتر و باحضور قلب انجام بدیم... باور کن خود به خود  حتی عقلمون پا تو یه وادی هایی  میذاره که تا الان ازش غافل بوده... و طبق قران این عقل نیست که موجب  گم یا پیدا کردن حقیقت میشه این قساوت یا نرمی قلوبه....

من که دلم خیلی سیاه شده...تو رو نمیدونم....

محمود

پی نوشت:

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

ضمن تبریک عید ولادت رسول اعظم وامامجعفر صادق شیخ الائمه خدمت شما برادر محمد…

چند نکته رو من از قلم انداخته بودم که تو این فرصت بهشون میپردازم

این بحث صلح امام حسن بحث جدیدی نیست  مال  دهه 60…یکی از محاسن پیروی از رهبر  و علی الخصوص آیت الله خامنه ای (مد ظله) همینه ایشون بقدر با تاریخ اسلام و ابعادش آشنا هستند  که من تو  برامون قابل تصور نیست…. شب شهادت امام حسن شبکه ی دو یه سخنرانی مال اوایل انقلاب از ایشون پخش کرد ک هخیلی هم طولانی و مفصل بود به قدریزیبا و دقیق ایشون شرایط اون زمان رو تشریح کردن اینکه یکی از دلایل  عمده ی صلح امام حسن خیانت خواص بود…به قول ایشون بدنه ی مردم آماده جهاد بودن اما معاویه سران سپاه رو خریده بود….اتفاقا فکر کنم یه کتابی هم از ایشون در این مورد باشه(به هر حال هر چیزی رو باید از اهلش گرفت) نه اینکه بیاییم خودمون نتیجه بگیریم که بله این زمانه شرایطش مثل صلح امام حسن (میدونی این دقیقا مثل آخرای جنگ صفین میشه همونی که مجبور کردن علی رو به مصالحه و نماینده شدن ابو موسی اشعری و…اون ماجراها تا قتل حضرت…به نظرم باید تشخیص اینکه این شرایط  مثل زمان امام حسن یا امام حسین  و عملکرد ما چی باید باشه رو به اهل بسپاریم …و اصلا وظیفه ی رهبر  همینه که در شرایط  گوناگون راهکار ارائه بده…ممکنه رهبر مقتضی بدونه تو فلان شرایط صلح بشه مثل قطعنامه598…ممکنه دستور بده جهاد ادامه پیدا کنه مثل بعد از پیروزی خرمشهر…. من نمیگم رهبر معصوم به ذات …گرچه باید آدم کاملا پاک و خودساخته ای و آگاه به مسائل روز…و به یه تعبیری روشنفکر و شرایط دیگه باشه…بذار یه داستان رو تعریف کنم از اولین مرجع تقلید شیعه شیخ مفید(این داستان خیلی معتبره…البته من نقل مضمون رو میکنم نه شرح کل ماجرا رو)

یه روز یه سوال فقهی از شیخ میپرسند او جواب میده…سوال کننده داره بر میگرده دم راه مردی به او میرسه میگه شیخ نظرش عوض شده وتجدید نظر کرده… بعد اون شخص نزد شیخ میاد میگه چی شد که نظرت رو عوض کردی …شیخ با تعجب میپرسه من کی نظر رو عوض کردم..مرد ما جرا رو میگه شیخ میفهمه که این کار حضرت حجت بوده بعد میگه  حالا که من قرار اشتباه کنم پس دیگه مرجعیت نمیکنم در خانه رو بست …بعد چند روز نامه ای از محضر مبارک امام زمان به او میرسه نامه ای سراسر محبت به او و شیعیان و به او میگه شیخ تو

 وظیفت رو انجام بده ما حواسمون هست و اون حدیث معروف از حضرت حجت در همین نامه اومده که شیخ:" انا غیر مهملین لمرائاتکم و لا ناصین بذکرکم  و لولا لنزلکم الاوا وصطلمکم الاعدا" یعنی ما  در مورد امور شما کوتاهی و اهمال نمی کنیم و همیشه مراقب و بایاد شما هستیم و اگر ما ولتون میکردیم طوفان حوادث ریشه تون رو میکند….اینه که باعث میشه که مردم دنبال مرجع برن دنبال  حرف ولی فقیه برن . (دیدی گفتم تو از دور نگاه میکنی… و اونطوری که بعضی ها میخوان و برای این بود که گفته بودم زیادپای ماهواره میشینی یا گفتم حرف مستر همفر رو تکرار میکنی…اخه زاویه ی دیدت از اونجا بود…نه زاوییه ی دید یه شیعه که امام زمانش حاضر و ناظر که هست و در جمیع احوال نه تنها به امور کلی جامعه ی شیعه احاطه داره که بعضی وقتها دست امداد خدایی است که از آستین او خارج میشه…اگرنه این رو خودت بهتر میدونی طومار انقلابی که اینهمه دشمن داره باید همون سال اول پیچیده میشد…چی شد که الان خیلی از متفکرانشون اظهار عجز میکنن در مقابل   هوش سرشار رهبر ایران( یه مقاله بود تو لوس آنجلس تایمز..البته من فارسیش رو خوندم تو دانشگاه) اینه که داد همشون در میاد که چطوره که ما از هر دری وارد میشیم به نتیجه نمیرسیم….حقیقت اینی نیست که ما تو  اخبار  و اقوال این و اون میبینیم و میشنویم…حقیقت اون دستهای پشت پردس که اگه تلاش و مقاومت در راه خدا باشه

و توکل هم باشه یه کاررهایی میکنن که هیچ ابر قدرتی نمیتونه  در برابرش دوام بیاره…امید وارم این آیه رو خونده یا شنیده باشی این وعده ی تخلف نا پذیر خداست به بندگانش:

ان تنصرو الله ینصر کم و یثبت اقدامکم….اگر خدا را یاری کنید خدا نیز شما را یاری خواهد کرد و گامهایتان را استوار خواهد نمود….یا این آیه لطفا خوب روشون دقت کن….و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا

و کسانی که در راه ما تلاش کنند ما آنان را به راه خود هدایت میکنیم….یه عارفی  و مرجع تقلید بزگی به نام آقای بهاالدینی بود که من بارها چه با نقل قول چه نوار سخنانشون بارها روی این ایه تاکید کردن در همه جهات هم شخصی هم اجتماعی…..

 

 

 

و السلام علی من اتبع الهدی

 

 

پ.ن: راستی تو چرا همش ختم الله رو خوندی  یک بار نپرسیدی من اتبع الهدی یعنی چی….

 

و خدا کند همه ی ما با شهدا بمانیم!

 


فعلا یازهرا

 

اینم از صبح جمعه ی ما

اینها نظرات یه دوستی به نام آقا محمد (ابراهیم)در مورد انژی هسته ای و.... بعضی حرفهای من

ابراهیم

می دونی .. خیلی مهمه این انرژی اتمی .. من خیلی باهاش موافقم .. اصولا همیشه عوام فریبی کار خوبی بوده .. بعضی وقتا ابزارش نیست .. محبوری بگی خواب دیدم .. بهم الهام شد .. بعضی وقتا هست .. دیگه آقا خلق خدا کرور کرور میان دنبالت .. آقا میان دنبالت .. همچین حال می کنی .. همچین حال می کنی.. بعد نه که کرور کرور نه مثل گله گوسفند ها .. آدم .. میان دنبالت .. میری صاف می شینی جایی که اهمیت حیاتی داره .. مثلا فکر نکنی که ژاپن ر بعد جنگ جهانی دوم از داشتن ارتش محروم کردن .. بدون ارنش که نمی شه کشور ساخت .. مثل کیک زرد ی مونه .. اما من هنوز فکر می کنم عوام فریبی عنصر لازمی است در کشور های جهان هفتم .. هفتم آسمون رو می گم .. بقیه که قعر جهنمند ..
التماس دعا .. شما هم به جای ما شادی کنید .. ما که از این سعادت محرومیم ..

پنجشنبه 24 فروردین ماه سال 1385 ساعت 02:12 AM
 محمد

من دارم به بمب ها فکر می کنم.. این آقا محمود هم به دویست و سی خودشان می رسد .. جالب نیست .. آدم برای مردن زنده باشه ؟ یا بهتر بگم .. آدم برای خوب مردن زنده باشه .. چه فرقی می کنه .. به هر صورت کسی نیست به زنده ها فکر کنه ..


===========>

محمود:
یه مشت از همون جوونای مملکت
نشستن یه همچین کار کارستانی رو انجام دادن بدون اینکه منت این و اون کشور رو بکشن...اون موقع اجر و دستمزدشون میشه این...دست تون درد نکنه...جدا خیلی برای کار علمی ارزش قائلین
.........به اون آقا ممممممممممممحححححححمممددددددد" برای اینکه بیاد بخون اینطوری نوشتم....
خیلی ترسویی...جالبه همینهایی که پیش ما میان دم از مصدق و این و اون و... میزنن همینا حالا که تاریخ داره تکرار میشه کم اوردن هم شما هم همخط های شما...
بابا حرف دل رو بکب بگی....محمد اگه جنگی هم بشه
اینجا رو میزنن...نه تهرون درندشت تو رو....ما میجنگیم..
همونطور که تو تو خونت چت میکردی...رفقای من سینشون سال 79 سپر بود در برابر منافقین...در برابر خمپاره هاشون...و...

ول کن حس جواب دادن به این ها رو ندارم

اگه وقت داشت بگو بیاد در مورد شهادت نه درمورد هدف زندگی هم براش حرف بزنم...

ای جماعت نه اگر بیش، کمی عار کنید

..صد شکر که شیعه سر در خط ولی دارد
ای عهد شکن کوفه این خطه علی دارد...

به برادر محمد...و برادر ابراهیم.....
امام حسین فرمود: این حرامزاده مرا بین دو امر مخیر کرده تسلیم و خواری یا مرگ ....هیهات من الذله...این اولیش....
بعدم هدف ایشون از زندگی چیه.....هدف ما که بندگی خداست.
خوب وقتی هدف این بود یعنی سعی کردی تمام کارهات برای خدا و مورد رضایت او باشه دیگه اگر تمام عالم دست تو دست هم بدن تا ریشت رو هم بکنن نمیتونن... این هیچ...در مورد مرگ.... علی (ع)...واسمعوا دعوت الموت قبل ان (این کلمه اخر یادم رف) بکم...دعوت مرگ را بگوش بگیرید قبل از اینکه مرگ شما را ببرد... به قول شهید آوینی لذت زندگی مرگ اگاهانه را جز اولیائ خدا کس نمیداند)....آنکه با عقل کج افتاده ی خویش می اندیشد از کجا بداند که شهادت یعنی چه
و عشق کربلا یعنی چه...او کربلا را شهری می پندارد که سه سال است به دست آمریکا افتاده...در حالی که سالهاست که ما کربلا را فتح کرده ایم به تعداد شهیدانمان.....و کسی که کربلا را دارد... دیگر چه حراسی از مرگ دارد....

ماکه ناخن اولیا ئ الله نمیشویم ...اما باور کنید لذتی که در زندگی مرگ آگاهانه و همراه با یاد مرگ است و آماده ی مرگ در هیچ کدام از زندگی های شما یافت نمی شود

برادر ابراهیم...فکر کنم شما زیادجلوی ماهواره نشستی و خیلی گوش دادی یه کم بیا اینطرفتر تا بهفهمی دنیا نه در چنگال بمبهای اتمی و شورای امنیت که در دست مجاهدان فی سبیل اللهی است شب را تا صبح تسبیح می کنند و روز را به علم اموزی و علم اندوزی می گذرانند..... و برایتان متاسفم که خیلی زود هراسان میشوید...ذات غرب اینگونه است که در عین ضعف از همیشه بیشتر در بوق و کرنا می دمد ... و ذات غرب بر اغوا و اوهام و خیال بنا نهاده شده...
و تو چه می دانی حقیقت کجاست....

ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوه....

صدق الله العلی العظیم

حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر

پنجشنبه 24 فروردین ماه سال 1385 ساعت 06:39 AM

++++++++++++
محمد

با عرض معذرت از نرگس خانم به دلیل بحث اضافی مطرح شده .. من اینجا رو طبق معمول تبدیل می کنم وسیله بحث های خصوصی .. اما می دونی که تلاش می کنم این قضیه کم باشه ..مثل قضیه جرجیس ..
اما آقا محموذ..
نکته اول اینکه من اینهمه میم و بقیه حرفا تو اسمم ندارم .. درست نیگه کن ببین چجوری اسممو می نویسن ..
نکته دوم .. می دونی محمود .. مشکل من همیشه با تو و جرفات این بود که تو هیچ وقت نتیجه رو خودت نگرفتی.. همیشه از بقیه نقل کردی.. همیشه ا.. تو اعتقاداتت رو خوندی .. گفتن .. بهت یاد دادن .. و من به شدت با اعتقادات اکتسابی مخالفم . می بینی که دارم حکم می دم .. این حکم بر اساس دانایی من بر اساس کامنتهات و وبلاگت شکل گرفته.. پس قبل از تو من خودم می دونم شاید همه جای بحثم درست نباشه .
نکته سوم .. از لزومات اعتقادات اکتسابی اینه که پویا نیست .. یعنی نمی تونه راجع به مساله ای فکر کنه که بهض یاد داده نشده .. نمی تونه دو جمله بنویسه بدون اینکه به حساب بزرگی .. متنشو تایید کنه .. دیدی تو مسابقات شنا ( اگه گناه نیست دیدنش ) داور سوت رو می زنه و مردم شیرچه می زنن .. اما شیرجه قبل صدای سوت خطاست آقا محمود .. حطا کردی .. بیا بالا دوباره باید شیرجه بزنی.. من نگفتم که انرژی هسته ای بده .. من نگفتم که من دارم از بمب ها می ترسم .. من نگفتم که عاشق فلسفه زندگی سگی ام .. من و ابراهیم که خود من باشم گفتم که من مخالف زندگی گوسفندی ام .. زندگی ای که یک نفر اون بالا وایساده و اعتقاد پخش می کنه .. و این پایین مردم همون اعتقاد رو زمزمه می کنند .. تو مرا متهم می کنی به زیاد جلوی ماهواره نشستن .. و من توی سه ماه اخیر اصلا تلویزیون ندیدم .. البته روزنامه زیاد خوندم .. حدس می زنم بیشتر از اون چیزی که تو خونده باشی .. و اگه چیزی به اسم بولتن خبری بسیج وجود داشته باشه .. خبرا رو خیلی گسترده ار از بولتن خبری بسیج خوندم .. از اون غرب پست فطرت تا این شرق کربلایی .. پس اگه نتیحه می گیرم نتیحه مال خودمه ..
نکته چهارم .. من تهران نیست .. نمی دونم تو موقع انتخاب رشته تهران رو زدی و نتونستی بیای یا اینکه اصلا انتخاب نکردی تهران رو که افتخار کنی به زندگی توی مرز .. اما مگه مکان زندگی تو نقطه استراتژیک محسوب می شه .. رفیق می دونم سخته از دوران حنگ های شمشیری و کربلا بیای بیرون .. اما از دوران حنگ تحمیبی هم باید بیای بیرون .. حنگ کردن تعریفش با آرپیجی و کلاش دیگه فرق می کنه .. یک نگاهی به جنگ کوزوو .. عراق بنداز تا بفهمی تاکتیک های حمله چیه .. الان کلاش آخرین مرحله حنگه .. دفاع خانه به خانه .. راستی .. من یه مدت تو کار طراحی رادار بودم .. می دونم قدرت رادار های ایران نسبت به دنیا در چه حده .. و دقیقا به خاطر همین که همه عزیزانم تهراند نگرانم ..
نکته پنجم .. می دونی .. من هیچ وقت خودمو از هیچ گروهی ندونستم .. هیچ وقت سنگ گروهی رو به سینه نزدم .. هیچ کدوم از دوستام از مصدف برام حرف حماسی نزده . آقا محمود .. اینجا هم خطا کردی .. من سوتو نزدم که تو پریدی .. این حرفایی که تو قبلا راجه بهشون فکر کردی و یا شتیدی و داری می گی .. بیا راجع به یه چیزی صحبت کنیم که قبلا راجع بهش فکر نکردی.. تو همش داری فکر می کنی زندگی یه دوراهیه بین زندگی با عزت یا مرگ .. و برای زندگی با عزت هم یه تعریف مشخص داری .. دسترسی به علم هسته ای و خود کفایی .. می دونی . پیرارسال بود توی بوق کردن که ایران به خود کفایی تو گندم رسید.. قطعا یادته .. شاید با برو بچ حشن هم گرفتین .. امسال ایران چنان وارد بازار گندم شد که قیمتو ترکوند.. اینا رو هم توی بولتن خبری بسیج می نوین .. اصلا چنین چیزی وجود داره .. که مثلا بگم ما بسیجی کور و کر نمی خوام .. می خوایم بسیجیمون چیز بفهمه ..
نکته ششم.. خوشحالم که تو توی اون نقطه استراتژیک نشستی و می گی من برای علم ارزش قایل نیستم .. یه سری بزن به دانشگاه های تهران تا ببینی با علم دارن چی کار می کنن .. این چند تا جوون هم که می بینی به یه جایی رسیدن .. البته همش کار خودشون بوده .. اما من شنیدم یه شایعه ای بوده که دهه نود یه پاکستانی احمقی اطلاعات زیادی داده به ما .. البته من که می گم همشو می دونستیم .. من در حال حاضر علاوه بر بمب دارم به مردم ناحیه هم فکر می کنم .. مملکت بی در و پیکر ..کسی آمار نمی گیره .. اما مطمئن باش ده سال دیگه آمار سرطان توی دهات و شهر های اطراف پایگاه های هسته ای بالا رفته .محمد

نکته آخر .. و تو به من می گی ختم الله علی قلوبهم .. تو چی گفتی که من نشندیم .. تو چه استدلالی کردی.. تو یه سری شعار دادی .. و هنوز هم همین کارو می کنی.. تو شعر می خونی که این کوفه علی دارد .. من بحثم اینه که توی انرژی هسته ای بهایی باید پرداخته بشه .. و اگه بها این باشه که ایران عقب بیفته توی مسایل مهمتر نمی ارزه .. مسایل مهمتر رو هم تعریف می کنم وضع معیشتی و اقتصادی مردم .. سطح فرهنگی .. امنیت اجتماعی .. آرامش خاطر .. و تو همه این ها رو به اسلام ربط می دی که تطمئن القلوب برام می خونی .. اما یه چیزی بیشتر از ذکر خدا اینجا لازمه رفیق .. ( بهت که نمی گم برادر .. من فقط به کسایی که واقعا مثل برادر دوستشون دارم می گم برادر.. نه هر کسی که از در اومد تو .. این جوری بهتره ..) من بهت می گم من مخالف اینم که آدم در به در دنبال بهانه خوب برای مردن بگرده .. آدم باید دلیل برای زندگی کردن داشته باشه رفیق.. نه مردن .. نه حتی خوب مردن ..
پیشنهاد .. خیلی خوشحال می شم به جای اینکه وصیت نامه شهید بزاری توی وبلاگت .. بعد بیفتی توی وبلاگ مردم که بیاین بخونی بلکه دنیا رو تکون بدی.. برای اینکه به مایی که نمی دونیم خقیقت مجاست نشون بدی حقیقت کجاست یه متن راجع به همین بجث بنویسی .. و امیدوارم حرفات کپی پیست حرفایی نباشه که دیروزش شنیدی ..
پی نوشت .. هیچ خوش ندارم منو با کسی یکی کنی .. من سال هفتاد ونه داشتم درس می خوندم .. برای کنکور .. چت نمی کردم ..
پی نوشت دو .. نمی خوام راجع به شهادت حرف بزنی .. راجع به زندگی برام حرف بزن .. به اندازه کافی ای زشهید نگفتی ؟ قطعا هیچ چیزی ارزش شهید رو مشخص نمی کنه .. اما شهید برای مردنش نبود که شهید شد .. بالا رفت .. برای زندگیش بود ..
پی نوشت سه .. ببین بحث کردن رو یاد بگیر .. اول اگه حرف زدی دیگه نمی گی حال ندارم بگم .. حتی قبل از اینکه ببینی طرف ختم الله هست یا نه .. دوم اینکه گوش کن ببین چی می گه اونو جواب بده .. سوم اینکه شعار نده .. حداقل ببین اول طرف فرق شعار و حرف رو می فهمه .. اگه نفهمید بده .. چهارم اینکه سعی کن حرفی که می زنی معنی داشته باشه .. این خیلی مهمه ..پنجم .. طرف رو نچپون توی یه گروه فکری و اون گروه رو بکوبون .. مگه اینکه طرف خودش بگه من جزو این گروهم .. مثل تو که می گی بسیج و حزب اللهی هستی ..
پی نوشت سه .. منظورم حنگ افعانستان بود .. داشتم به کوزوو فکر می کردم ..

============>
محمود:

جواب

بسم الله الرحمن الرحیم...
اول اینکه از کجا شروع کنم...بهتر این بود که من اصلا جوابت رو نمی دادم چون با این لحن بسیار زیبایی که شما شروع به بحث کردی احتمالا آخر عاقبت بحث رو باید تو بیمارستان ادامه بدیم...من به صراط مستقیمی اعتقاد دارم (و این اعتقاد رو از قران گرفتم) که برای انسان دو بال عقل و وحی گذاشته به نظر من انسان باید برای فکرش معیاری داشته باشه که بتونه غلط ها کج روی ها تند رویها و کند روی های عقلش و..... رو بشناسه و اصلاح کنه.... اعتقاد من اکتسابی نیست من سعی میکنم برای حرفهام سندی داشته باشم از اونهایی که پا در صراط مستقیم گذاشتند
و اینه که من چون اعتقاداتم رو با الگو هام مطابقت میدم یعنی میبینم کجا خطا رفتم و سعی در اصلاح بر مکنم.برای همین من برعکس تو تا حرفی رو درست ندونم نه بر زبان میارم نه روی قلم ونه توی وبلاگ که ای مردم بیایید افاضاتم رو بخونید. با بحث عقل و اینها موافقم اما نه اینطوری که گفتی. در همه جا رسم برای حرفهاشون یه جمله یه تیکه از حرف یک دانشمند یک عالم رو میارند برای اینکه درستی حرفشون رو ثابت کنند
نه اینکه کپی پیست باشه...طبق این حرف شما نصف این مقاله های علمی فلسفی و... بی اعتباره!
بعد نگاه کردن شناآقایون اشکالی برای آقایون نداره( این حرفاته که بحث رو از بحث بیرون میاره) محمد برادر من(من میگم برادر چون هردو مسلمانیم و اینقدر که تو خواستی دور باشیم دور نیستیم)تو که مسلمانی لابد به پیغمبر امامان هم میگی چرا اعتقاد پخش کردن اصلا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اوالامر منکم یعنی چی؟...ولی فقیه یعنی نائب عام امام زمان( در این باره من صلاحیت دفاع رو ندارم خیلی علاقه داری حقیقت رو کسب کنی برو نظریات امام و همچنین دکتر شریعتی رو در این مورد بخون)برادر گرامی با اجازه ی شما من فقط یه بسیجی عادی با یه پرونده ی مفقود شده بیش نیستم پس مطمئن باش تاحالا بولتن بسیج رو نخوندم تا بیام برات از رو اون حرف بزنم...برای حرفهام من منبعی جز قران حرفهای اهل بیت و حرفهای بزرگان دین و شهدایی که به حقیقت رسیدن وجود نداره...عزیزم منابع خبری منم اگه وقت خوندن انگلیسی داشته باشم بعد از خبرگزاری های داخلی اینطرف و اون طرف سی ان ان ...البته نه اونطور که اونا بگن قبول کنم وخیلی از حرفها رو و خبر ها رو تحلیل میکنم.با اجازتون من اصلا تهران رو علامت نزدم(اینم برای اینکه فکر نکنی خیلی عشق تهروونم)
محمد برای من جنگ تعریفی از مقابله ی سلاح با سلاح نیست گرچه باید تا اونجایی که میتونیم داشته باشیم و پیشرفت هم کنیم...جنگی که تو اعتقادمه تقابل اعتقادات اسلام ناب محمدی که تو این عصر با دم مسیحایی خمینی زنده شد و گرنه تو حجره های طلبه ها می پوسید با جبهه ی کبر غرور تکبر نزویر و زر وزوره...چقدر جالب اعتقاداتی که شما فکر میکنید که از عقل خودتون بیرون اومده رو من تو خاطرات و تفکرات یک جاسوس انگلستان در بلاد اسلامی در 200 یا300 سال پیش خوندم...در باره ی اون پاکستانی هم باید بگم.1. اطلب العلم ولو بصین 2.اون طوری که من از منابع داخلی و خارجی فهمیدم ایران تا سال75 یه دوره ی ساخت تجهیزات داشته که اون تا اونجا که میدونم ربطی به این حلقه ی آخر ی که تازه بدست اومد نداره و اون جناب هم سهمی در این حلقه ی آخر نداره3. چرا کسی رو که دربین تمام تحریم های علمی حاضر شده به کشور شما خدمت کنه اینطور اجرش رو میدی.مطمئن باش اگه این چیزی که در مورد تشعشعات میگی درست بود تا الان2222222222222222بار این آژانس و اون سازمان گفته بودن ...شعار اگه شعور قبلش باشه هیچ ایرادی نداره..مشکل شما اینه یه چیزی یاد گرفتین که شعار نده...این شعاره اون شعاره...شعاره که درونیات و عقلانیات
و اعتقادات رو قابل انتقال میکنه اونیم که میگن شعار نده یعنی اینکه عملی پشتش نیست...یعنی فقط شعار بده نه همیشه بد باشه. اینو دیگه باید تشخیص بدی.هیهات من الذله شعار اونهایی است که عزت دارند ظلم ناپذیرند نه اینکه زندگی در خواری رو ترجیح میدن به عزت ابدی...گفتم کسی که معنای زندگی رو نفهمه نمیتونه معنای مرگ هم بفهمه همیشه مرگ رو یه چیز زشت میدونه...چون هدفش فقط برای این دنیاست...خوب به این جمله فکر کن دنبالش برو ببین چرا من این رو میگم لذت زندگی مرگ آگاهانه(مرگ آگاهانه نه مرگ خواهانه نه دنبال مرگ رفتن ، فکر به مرگ به اینکه اینجا یه کاروانسرا بیشتر نیست به اینکه فانیه اینجا) را با تمام لذات عوض نمی کنم.
این جملت رو خیلی قبول دارم مرسی که گفتی دلم شاد شد"اما شهید برای مردنش نبود که شهید شد .. بالا رفت .. برای زندگیش بود" ما هم برای این مقاومت میکنیم که میخوایم زنده باشیم 30 سال دیگه گدای سوخت اتمی از فلان کشور نباشیم....ما هم میخوایم زندگی کنیم...میخوایم بندگی کنیم برای ربمون...

از سید شهیدان اهل قلم شهید مرتضی آوینی
زندگی زیباست اما شهادت از آن زیباتر است سلامت تن زیباست اما پرنده ی عشق تن را قفسی میبیند که در باغ نهاده باشند و اگر از این خاک نردبانی به آسمان نباشد جز کرمهایی فربه و تن پرور بر می آید؟؟!!!!!


هنوز هم باید این آیه رو خوند که
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
ختم الله علی قلوبهم وعلی سمعهم و علی ابصارهم
صدق الله العلی العظیم

و السلام علی من اتبع الهدی ..

 

                                                                        

                                                                            ما با شهدا می مانیم

آیا می‏توانید این مسئله را حل کنید؟

 
آیا می‏توانید این مسئله را حل کنید؟



دست نوشته‏ اى خواندنى از رتبه اول کنکور پزشکى سال 1364


چه کسى می‏داند جنگ چیست؟ چه کسى می‏داند فرود یک خمپاره، قلب چند نفر را می‏درد؟ چه کسى می‏داند جنگ یعنى سوختن، یعنى ویران شدن، یعنى ستم، یعنى آتش، یعنى خونین شدن خرمشهر، یعنى سرخ شدن جامه‏ اى و سیاه شدن جامه‏ اى، یعنى گریز به هر جا، به هر جا که این جا نباشد، یعنى اضطراب که کودکم کجاست؟ جوانم چه می‏کند؟ دخترم چه شد؟ به راستى ما کجاى این سؤال‏ ها و جواب ‏ها قرار گرفته ‏ایم؟

کدام دختر دانشجویى که حتى حوصله ندارد عکس‏ هاى جنگ را ببیند و اخبار آن را بشنود، از قصه دختران معصوم سوسنگرد با خبر است؟ آن گُل‏هاى ناز آن اسوه‏ هاى عفاف که هر کدام در پس رنج‏ هاى بیکران صحرانشینى و بیابانگردى آرزوى سال‏ها بعد را در دل می‏ پرورانند. آن خواهران بى دفاع، آن مظاهر شرم و حیا را چه کسى یاد می‏کند که بى شرمان دامنشان را آلوده کردند و زنده زنده به رسم اجدادشان به گور سپردند.

کدام پسر دانشجویى می‏ داند هویزه کجاست؟ چه کسى در هویزه جنگیدهُکشته شده و در آنجا دفن گردیده؟ چه کسى است که معنى این جمله را درک کند: نبرد تن و تانک؟! اصلاً چه کسى می‏ داند تانک چیست؟ چگونه سر یکصد و بیست دانشجوى مبارز و مظلوم زیر شنی‏ هاى تانک له می‏ شود؟

آیا می‏ توانید این مسئله را حل کنید؟ گلوله‏ اى از لوله دوشکا با سرعت اولیه خود از فاصله هزار مترى شلیک می ‏شود و در مقصد به حلقومى اصابت نموده و آن را سوراخ کرده و گذر می‏ کند، معلوم نمایید سر کجا افتاده است؟ کدام زن صیحه می‏ کشد؟ کدام پیراهن سیاه می‏گردد؟ کدام خواهر، بى برادر می ‏شود؟ آسمان کدام شهر سرخ می‏ شود؟ کدام گریبان پاره می ‏شود؟ کدام چهره چنگ می‏ خورد؟ کدام کودک در انزوا و خلوت اشک می‏ ریزد؟...
توانستید؟

اگر نمی ‏توانید، این مسئله را با کمى دقت بیشتر حل کنید: هواپیمایى با یک و نیم برابر سرعت صوت از ارتفاع ده مترى سطح زمین، ماشین لندکروزى را که با سرعت در جاده مهران - دهلران حرکت می‏ نماید، مورد اصابت موشک قرار می ‏دهد، اگر از مقاومت هوا صرف نظر شود، معلوم کنید کدام تن می ‏سوزد؟ کدام سر می ‏پرد؟ چگونه باید اجساد را از درون این آهن پاره له شده بیرون کشید؟ چگونه باید آن‏ها را غسل داد؟ چگونه بخندیم و نگاه آن عزیزان را فراموش کنیم؟ چگونه می‏ توانیم در شهرمان بمانیم و فقط درس بخوانیم؟ چگونه می‏ توانیم درها را به روى خود ببندیم و چون موش در انبار کلمات کهنه کتاب لانه بگیریم؟

کدام مسئله را حل می‏ کنى؟ براى کدام امتحان درس می‏ خوانى؟ به چه امید نفس می‏ کشى؟ کیف و کلاسورت را از چه پر می‏ کنى؟ از خیال، از کتاب، از لقب شامخ دکتر یا از آدامسى که هر روز مادرت در کیفت می‏ گذارد؟ کدام اضطراب جانت را می ‏خورد؟ دیر رسیدن به اتوبوس، دیر رسیدن سر کلاس، نمره گرفتن؟ دلت را به چه چیز بسته ‏اى؟ به مدرک، به ماشین، به قبول شدن در دوره فوق دکترا؟

آى پسرک دانشجو، به تو چه مربوط است که خانواده ‏اى در همسایگى تو داغدار شده است؟ جوانى به خاک افتاده است؟ آى دخترک دانشجو، به تو چه مربوط که دختران سوسنگرد را به اشک نشانده ‏اند؟ و آنان را زنده به گور کردند؟ یا در کردستان، حلقوم کسى را پاره کردند تا کدهاى بیسیم را بیابند؟ به تو چه مربوط است که موشکى در دزفول فرود بیاید و به فاصله زمانى انتظار نور، محله ‏اى نابود شود؟ به تو چه مربوط است که کودکانى در خرمشهر از تشنگى بمیرند؟ هیچ می ‏دانستى؟

حتماً نه! هیچ آیا آنجا که کارون و دجله و فرات به هم گره می‏ خورند، به دنبال آب گشته‏ اى تا اندکى زبان خشکیده کودکى را تَر کنى و آنگاه که قطره‏ اى نم یافتى، با امیدهاى فراوان به بالین آن کودک رفتى تا سیرابش کنى؟ اما دیدى که کودک دیگر آب نمی‏ خورد!!

اما تو اگر قاسم نیستى، اگر على اکبر نیستى، اگر جعفر و عون و عبدالله نیستى، لااقل حرمله مباش! که خدا هدیه حسین را پذیرفت و خون على اصغر را به زمین پس نداد. من نمی ‏دانم که فرداى قیامت این خون با حرمله چه خواهد کرد....

دست نوشته‏ شهید احمدرضا احمدی‏ ساعتى قبل از شهادت‏

 



مستی

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ نگارش این پست: نمیدونم چن ماه پیش بود دیگه

امام صادق (ع) تو یه حدیث خیلی مشهوری می فرمایند : شیعیان ما از باقی مانده ی گل ما

آفریده شده اند، که در شادی ما شاد و در حزن و اندوه ما محزون اند.

بعضی وقتا بعضی دوستان ماها (مذهبی ها و بخصوص هیئتی ها)رو که میبینند فکر میکنند که همیشه غمگین و افسرده و گریانیم... البته شاید تقصیر هم نداشته باشند چون معمولا این دسته که این دیدگاه رو دارند فقط ایام شهادت حضرت علی یا ایام محرم پاشون به هیئتا وا میشه و قاعدتا اون ایام معمولا ایام حزن محبان اهل بیت
...اما کاش این دوستان یکمم ایام شادی کنار ما بیان ...کاش اونهام مثل دوستان من
در شادی اهل بیت شاد و در غمشون غمگین باشند...الان که ایام محرمه ممکن بعضی به ما بگن شما چقدر عزا داری میکنید...مگه دهه اول تموم نشد...مگه عاشورا نرفت
...خوب باید قبول کنن که تو ایامی که کاروان خاندان اهل بیت رو از این منزل به اون منزل میبرند با اون وضع حق داریم اگه بعضی اوقات محزون باشیم...حق داریم اگه بگیم ما عید نداریم
شیعه اگه شیعه اس باید تو شادی اهل بیت شاد و تو غم اهل بیت محزون باشه
کاش روز عید غدیر با ما بودید و اون حال بچه ها رو میدیدید...امروز حالم خیلی گرفته بود
حوصله ام هم سر رفته بود  گفتم بذار یه کم از این فضا در بیام....فیلم مراسم عید غدیر هیئتمون رو نیگا کردم... عجب حالی بود...چه صحنه هایی!!... من بیشتر رو چهره ی بچه ها دقت کردم...عجب نشاط و سروری تو چهره شون بود....باورتون نمیشه یه دوستی که الان فرمانده بسیج یکی از دانشگاههاست یه جوری کف میزد انگار صد ساله کارش همینه...شادی از صورت آقا جواد (مسئول هیئت) میبارید...به قول یه بنده خدایی
سور(یا شایدم صور) مستی ساز بود...
قیافه ی عمار و مهدی هم خیلی بامزه شده بود... واقعا انگار مست شده بودن همه
....اصلا چرا از روز عید بگم...یه مدت قبلش که با عمار رفتیم قرارگاه امیر المومنین(البته برای تفریح)
زیر بارون (مثلا) داشتیم هیزم جمع میکردیم با هم شعر میخوندیم... چه کیفی داشت
و.... تا دلت بخواد خاطرات خوش و خنده دار و تکیه کلامهای با مزه....بدون اینکه به گناه
کشیده بشیم...با دروغ و مسخره و غیبت و آهنگ حرام و...
اینها رو گفتم تا بعضی ها این ادعا رو نکنن که ما شادیم و شما همیشه افسرده وناراحت
وگریون... مطمئنا رفقای دیگه ی هیئتی که اینجا میان حرفهای من رو تایید می کنند

پ.ن: اونهایی که اسمشون رو آوردم قبلا ازشون اجازه گرفتم تا غیبت نشه

پ.ن: میدونم این پست زیاد کامل وجامع نیست، فقط میخواستم خلاصه بگم نه اینکه از تمام جوانب

 

عید شما مبارک...دم خروس سه چارک

 

 


حدیث عشق بگویم بدان زبان که بدانم!



گذری بر عشق امیر المومنین و حضرت فاطمه (س) به بهانه ی سالروز آتش زدن خانه ی حضرت زهرا به دست ظالمان و غاصبان ولایت (لعنت الله علیهم و علی اشیاعهم)

لغات و کلمات هرچه هم ژرف باشند بعضی جاها کم می آورند و قلمها هرچه هم روان و شیوا باشند بعضی جاها می شکنند....چند روزی است که در این فکرم که چرا بجای لیلی و مجنون...شیرین و فرهاد...عشق حضرت زهرا (س) و علی (ع) منظومه نشد وآتش این فکر زمانی در وجودم شعله ور تر می شود که این شعر را از قول حضرت علی در کتابی خواندم که در شان معشوقه ی خویش این چنین می سرود:
لکل اجتماع من خلیلین فرقه

و کل الذی دون الممات قلیل

و ان افتقادی فاطما بعد احمد

دلیل علی ان لا یدوم خلیل
"هر اجتماع دو دوست سرانجام به جدایی می انجامد و هر مصیبتی غیر از فراق و جدایی ، اندک است. رفتن فاطمه بعد از احمد دلیل آن است که هیچ دوستی باقی نمی ماند"
و راستش را بخواهید هر کس با شنیدن این مصایب وارد بر علی(ع) و زهرا(س) و خواندن این سروده ی پردرد پی به راز عشق آنها می برد آنگاه که فاطمه بیهوش افتاده بود و علی (ع) بالای سرش هرچه می گفت: یا بنت الرسول....یا فاطمه.....هیچ صدایی نمی شنید اما همینکه فرمود یا بنت الرسول الله انا علی دیدند چشمان فاطمه باز شد...و این عشق چه می کند با انسان...آری باید عشق بیهوده ی مجنونها و لیلاها را ...شیرینها و فرهادها را به گوشه ای انداخت آنگاه عشق علی و فاطمه را باور کرد. در تمام عشقهای مجنون یا فرهاد این فراق بود که عشق آنها را فزونی می بخشید اما اگر به وصال منجر می شد بعد از آن دچار زندگی روزمره می شدند و یا به قول نویسندگان با خوبی و خوشی به زندگی خویش ادامه می دادند.
اما عشق علی و فاطمه چون آسمانی بود و بی حد و مرز و آنها چون یکدیگر را و مرتبه و عظمت یکدیگر را درک کرده بودند در وصال و حتی در زندگی روزمره نیز طعم عشقشان را شیرینتر از فراق و وصال لیلی شیرین و .... می چشیدند ...لحظه به لحظه حتی نداری ها و مشکلات مانع از ابراز عشق نمی شد حتی دوران وصال برای آنها خسته کننده نبود و در این عشق حتی بی وفایی نیز وجود نداشت و حتی وفای زیاد نیز این دو عاشق و معشوق را خسته و دلزده نمی کرد آن لحظه ای هم که دست تقدیر وآن تازیانه ها و آن ضربات غلاف شمشیر که دست زهرا را از دامان حیدرش کوتاه کرد باز این جدایی فقط برای یکی درد ناک نبود بلکه هردو از داغ فراق اشک می ریختند همانطور که امام باقر (ع) از اجدادش نقل می کند که: فاطمه(س) گریه می کرد
علی (ع) فرمود: چرا گریه می کنی؟! .... فاطمه با همان حالت فرمود: ابکی لما تلقی بعدی!!

"گریه ام بخاطر حوادثی است که بعد از من به تو می رسد".... و علی نیز جواب او را هنگامی که فراق را درک کرد اینگونه داد که وقتی خبر شهادت معشوقه اش را به او دادند بقدری ناتوان شد که به زمین افتاد ،آب بر صورتش ریختند وقتی به خود آمد با گفتاری که از قلب داغدار و پر سوزش بر میخواست فرمود:

بمن العزا یا بنت محمد(ص)........؟!!!..."به چه کسی خود را تسلیت بدهم؟" تا وقتی که زنده بودی مصیبتم را به تو تسلیت می دادم اکنون بعد از تو چگونه آرام گیرم ...آری ..اگر زهرا و علی نبودند دیگر لیلی و مجنون ها مشق شب عشق خود را از روی چه می نوشتند و پای صحبت چه کسی دل می سپردند و راستش من می گویم که اگر علی و فاطمه نبود لیلی و مجنون...شیرین و فرهاد اصلا وجود نداشتند و پاسخ سوال اول از این جملات بر می آید که منظومه و شعر و تغزل تنها لایق همان لیلاها و شیرینها هاست....زیرا عشق زهرا و علی در وصف و در قالب تنگ و تاریک نثر و نظم هرگز نمی گنجد و به قول مولانا " آفتابی را چنین ها کی رواست؟" زیرا عشقی که در منظومه بیاید دیگر عشق نیست... و شاید آنها را فقط بتوان بچه بازی خواند تا زمزمه ی مردم شوند زیرا عشق تنها کار زهرا و علی است.
پس ای محمود باید گفت که سوالت و مقایسه ات اصلا اشتباه است....

هر دو عشق هستند لیکن این کجا و آن کجا


والسلام علی من اتبع الهدی