گذری بر عشق امیر المومنین و حضرت فاطمه (س) به بهانه ی سالروز آتش زدن خانه ی حضرت زهرا به دست ظالمان و غاصبان ولایت (لعنت الله علیهم و علی اشیاعهم)
لغات و کلمات هرچه هم ژرف باشند بعضی جاها کم می آورند و قلمها هرچه هم روان و شیوا باشند بعضی جاها می شکنند....چند روزی است که در این فکرم که چرا بجای لیلی و مجنون...شیرین و فرهاد...عشق حضرت زهرا (س) و علی (ع) منظومه نشد وآتش این فکر زمانی در وجودم شعله ور تر می شود که این شعر را از قول حضرت علی در کتابی خواندم که در شان معشوقه ی خویش این چنین می سرود:
لکل اجتماع من خلیلین فرقه
و کل الذی دون الممات قلیل
و ان افتقادی فاطما بعد احمد
دلیل علی ان لا یدوم خلیل
"هر اجتماع دو دوست سرانجام به جدایی می انجامد و هر مصیبتی غیر از فراق و جدایی ، اندک است. رفتن فاطمه بعد از احمد دلیل آن است که هیچ دوستی باقی نمی ماند"
و راستش را بخواهید هر کس با شنیدن این مصایب وارد بر علی(ع) و زهرا(س) و خواندن این سروده ی پردرد پی به راز عشق آنها می برد آنگاه که فاطمه بیهوش افتاده بود و علی (ع) بالای سرش هرچه می گفت: یا بنت الرسول....یا فاطمه.....هیچ صدایی نمی شنید اما همینکه فرمود یا بنت الرسول الله انا علی دیدند چشمان فاطمه باز شد...و این عشق چه می کند با انسان...آری باید عشق بیهوده ی مجنونها و لیلاها را ...شیرینها و فرهادها را به گوشه ای انداخت آنگاه عشق علی و فاطمه را باور کرد. در تمام عشقهای مجنون یا فرهاد این فراق بود که عشق آنها را فزونی می بخشید اما اگر به وصال منجر می شد بعد از آن دچار زندگی روزمره می شدند و یا به قول نویسندگان با خوبی و خوشی به زندگی خویش ادامه می دادند.
اما عشق علی و فاطمه چون آسمانی بود و بی حد و مرز و آنها چون یکدیگر را و مرتبه و عظمت یکدیگر را درک کرده بودند در وصال و حتی در زندگی روزمره نیز طعم عشقشان را شیرینتر از فراق و وصال لیلی شیرین و .... می چشیدند ...لحظه به لحظه حتی نداری ها و مشکلات مانع از ابراز عشق نمی شد حتی دوران وصال برای آنها خسته کننده نبود و در این عشق حتی بی وفایی نیز وجود نداشت و حتی وفای زیاد نیز این دو عاشق و معشوق را خسته و دلزده نمی کرد آن لحظه ای هم که دست تقدیر وآن تازیانه ها و آن ضربات غلاف شمشیر که دست زهرا را از دامان حیدرش کوتاه کرد باز این جدایی فقط برای یکی درد ناک نبود بلکه هردو از داغ فراق اشک می ریختند همانطور که امام باقر (ع) از اجدادش نقل می کند که: فاطمه(س) گریه می کرد
علی (ع) فرمود: چرا گریه می کنی؟! .... فاطمه با همان حالت فرمود: ابکی لما تلقی بعدی!!
"گریه ام بخاطر حوادثی است که بعد از من به تو می رسد".... و علی نیز جواب او را هنگامی که فراق را درک کرد اینگونه داد که وقتی خبر شهادت معشوقه اش را به او دادند بقدری ناتوان شد که به زمین افتاد ،آب بر صورتش ریختند وقتی به خود آمد با گفتاری که از قلب داغدار و پر سوزش بر میخواست فرمود:
بمن العزا یا بنت محمد(ص)........؟!!!..."به چه کسی خود را تسلیت بدهم؟" تا وقتی که زنده بودی مصیبتم را به تو تسلیت می دادم اکنون بعد از تو چگونه آرام گیرم ...آری ..اگر زهرا و علی نبودند دیگر لیلی و مجنون ها مشق شب عشق خود را از روی چه می نوشتند و پای صحبت چه کسی دل می سپردند و راستش من می گویم که اگر علی و فاطمه نبود لیلی و مجنون...شیرین و فرهاد اصلا وجود نداشتند و پاسخ سوال اول از این جملات بر می آید که منظومه و شعر و تغزل تنها لایق همان لیلاها و شیرینها هاست....زیرا عشق زهرا و علی در وصف و در قالب تنگ و تاریک نثر و نظم هرگز نمی گنجد و به قول مولانا " آفتابی را چنین ها کی رواست؟" زیرا عشقی که در منظومه بیاید دیگر عشق نیست... و شاید آنها را فقط بتوان بچه بازی خواند تا زمزمه ی مردم شوند زیرا عشق تنها کار زهرا و علی است.
پس ای محمود باید گفت که سوالت و مقایسه ات اصلا اشتباه است....
هر دو عشق هستند لیکن این کجا و آن کجا
والسلام علی من اتبع الهدی
علی نزد پیغمبر آمده است. کنارش نشسته است و سربه زیر افکندهو با سکوت و شرم زیبای خویش با وی سخن میگوید.
- چه کاری داری پسر ابیطالب؟
- نام فاطمه دختر رسول را میبرم
پیغمبر بیدرنگ:
- مرحبا و اهلا
فردا در مسجد از او پرسید:
- چیزی در دست داری؟
- هیچ رسول خدا
- زرهی که در جنگ به تو دادم کو؟
- آن پیش من است رسول خدا
- همان را بده
علی بشتاب رفت و زره را آورد و به پیغمبر داد.
و پیغمبر دستور داد تا آنرا در بازار بفروشد و با بهای آن زندگی جدیدی را بنا کند.
فاطمه دختر پیامبر بر چهارصد مثقال نقره طبق سنت قائمه و فریضه واجبه ...
صورت جهیزیه فاطمه: یک دستاس . یک کاسه چوبی . یک زیلو
در آغاز محرم سال دوم هجری علی بیرون شهر مدینه کنار مسجد قبا خانه ای یافت و زهرا را به خانه برد.
پیغمبر بعد از عشاء به خانه علی رفت. ظرفی آب خواست و در حالیکه آیاتی از قرآن میخواند دستور داد عروس و داماد از آن بنوشند و سپس خود با آن وضو گرفت و بر سر هردو پاشید.
خواست برگردد که فاطمه بشدت گریست- نخستین باری است که از پدر جدا میشود.
پیغمبر او را با این کلمات آرامش میدهد:
(( تو را نزد نیرومندترین مردم در ایمان و بیشترینشان در دانش و برترینشان در اخلاق و بلندترینشان در روح ودیعه نهاده ام))
...و من وتو چه می دانیم که هنگام دفن فاطمه علی چگونه به رسول خدا گفت امانتت را بازگرداندم ای رسول
سلام رفیق
عشق است
در پناه حق ...........
یا زهرا٬ بانوی عشق ........................
...مادر من لیله ی قدر خداست
مادر من ائمه را مقتداست
مادر من بتول ازرا بود
مادر من حضرت زهرا بود
سلام شرمنده خودت میدونی عید و کلی مهمون باور کن نمی رسم حتی اپ کنم خوشحالم که منو هنوز فراموش نکردی مواظب خودت باش در ضمن نوشته زیبایی بود مثل همیشه ادم ر ااروم میکنه
...سلام...بابا ما بی مرام نیستیم که..چطور میشه فراموش کرد دوستانی رو که
انقدر صاف و پاک اند....التماس دعا
سلام اقا محمود من نمی دونم واقعا چی باید بگم فقط اینو میدونم که تا الان زندگیم رو مدیون بی بی زهرا هستم چون از ته دل مطمئنم که خانوم خیلی به من لطف داشته
بله محمود جان امیدوارم که ما هم در زندگی عشقی مانند بی بی زهرا و امیر المو منین داشته باشیم ان شا الله ...
لعن الله قاتلی فاطمه الزهرا
اقا جون اگر اجازه بدی من شما رو لینک می کنم منتظر اجازتون هستم
...نیکی و پرسش؟...خدا خیرت بده منم ان شالله اگر اجازه بدی میلینکمت
سلام
زخم غربت شیعه در طول تاریخ را مرحمی جز فرج نیست.
برای پست قبل هم کامنت گذاشتم.
یا علی
اللهم عجل فرجه...واجعلنا من انصاره و السابقین الی ارادته...آمین
سلام رفیق
وبلاگ فرقی نداره .... ولی اگه میخوای سربزنی همون بلاگفا (وهاران) رو سر بزن ....... اونجا لینکتو هم میذارم توی روزانهها .........
جواب کامنتهام رو هم خوندم ..........
خیلی مخصلیم
و خیلی محتاجیم ...........
یا حق
حدیث عشق نگویم مگر به حضرت دوست
حدیث عشق
بله بله...حدیث عشق بگویم بدان زمان که بدانم
احسنت احسنت
ای دنیا وفا و ((عه لی)) نه کرد
(( فا تمه زه هرا)) وه جوانی برد
مجیدددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددد
...گفتم بهت...خیلی شعر زیباییه....کاش برا دوستان هم ترجمه اش میکردی!
سلام. کاش میتونستیم علی و زهرا را واقعا درک کنیم. ولی حیف که گنجایشش رو نداریم. من از وبلاگ علی با شما آشنا شدم.فعلا عزت زیاد. یا حق.
خوش اومدی...به نظرم ما اگرچه نمیتونیم دقیقا مثل اونها باشیم ولی اگر اراده کنیم و ژا بر سر نفسمون بگذاریم می تونیم شیعه ی خوبی براشون باشیم...اونطور که فرمودند: کونوا لنا زینه...یعنی زینت ما باشید
محمد جان از لطفت ممنونم
...چی بگم علی جان؟!!
سلام
خیلی قشنگ بود.
دین ما عطمتش به کمالشه به این که هیچ جنبه ایش فراموش نشده.
پیا مبر و ائمه همونقدر که مرد اجتماع بودن همسر ایده الی هم بودن و انسان کامل یعنی همین.
اقا از لینک ممنون
یا حق
علیکم السلام.....درست می فرمایید....در تمام وجوه کامل بودند....
خواهش میکنم
چقدر زیبا بود.... بد جوری بغض گلومو گرفته..... نمی دونم چی بگم....
من معلومات تو رو ندارم.... ولی به روش و سبک خودم و بدون استناد به مدرکی مخلصشم....
بدجوریم محتاجشم....
...ما هم بی سند مخلص حضرت زهراییم..اینی که گفتم مستند ه برای اینکه بعضی ها عشق حالیشون نمیشه به همه چیز با عینک شک نیگا میکنن.... وگرنه علی و فاطمه
و عشقشون سند نمیخواد....
سلام. اللهم عجل لولیک الفرج. الهی آمین. انشالله آقا بیاد و انتقام بگیره. بالاخره نوبت ما هم میشه
علیکم السلام... ان شالله
سلام دوست عزیز
تیزبینی شما در مسائل برام جالب و زیباست
براتون آرزوی توفیق می کنم و امید دارم که ما همگی بتونیم از این اسوه های زندگی درس زندگی بیاموزیم
یا علی(ع)
خیلی ممنون...زیارت قبول گمنام همیشگی....
ولی کاش از حضرت زهرا میگفتی نه از من...
این اونها هستند که چشمهای بی نور ما رو نور میدن
سلام محمود جان خوبی داداشی برای ۹ ربیع که روز شادی تموم شیعیان عاشق فاطمه زهراست فکری داری اگر خواستی متنی بنویسی ومتنهای دیگه هم داشتی واضافه بود ممنون میشم که بدی منم بذارم تو وبلاگم چون کلی عاشق بی بی زهرا هم اون ورا میان
به این علت میگم چون می دونم دسترسیت به این متنها راحته منم جدا وقت ندارم ٬ دنبالش می گردم ولی اگر گیر نیاوردم دوست دارم شما هم کمک کنی
قربونت داداش اجرت با حضرت زهرا
سلام بعد یه مدت اولین اپم را در سال جدید کردم خوشحال میشم حضور گرم دوستان قدیمی ام را دوباره حس کنم .....لیلا
سلام دوست عزیز
مطلب قشنگی بود. خداوند نگهدارت باشه....
سلام ..
اللهم عجل لولیک الفرج و اجعلنا من انصاره و اتباعه ...
موفق و سلامت باشید ..
در پناه حق
شاید دل انگیزترین خاطره های ما در طول سفرهای کوتاه یا بلند ما شکل گرفته باشد.
حتما شما هم شنیدهای که می گویند:
-سفر انسان را پخته تر می کند.
-در سفر میتوان هر کسی را شناخت.
اما سفرهر چه که باشد خوشایند است.خوشایند بودن سفر نیز مانند همه چیز نسبی است.
سفر زمانی دل انگیز است که انسان همسفری داشته باشد که از نظر فکری به او نزدیکتر باشد.
به نظر این حقیر همسفر است که به سفر معنا میدهد.
مهم نیست که به کجا سفر می کنید چون ذات سفر تحول است.این سفر حتی می تواند به کنارگلدان باغچه خودتان باشد.
می خواهم از سفری سخن بگویم که تمامی کسانی که دنیا را متحول کردند قطعا به آنجا سفر کرده اند.
این مکان برای همه مشخص و ثابت است.
اما از سفر مهمتر همسفر است.همفر شما در این سفر بهترین همسفر در تمام عالم برای شما خواهد بود.همسفر شما از هر فردی دیگری به شما نزدیکتر است.
این همسفر بخشی از خود شماست که شما باید خود آنرا انتخاب کنید.
این سفر خیلی هزینه دارد اما هزینه آن مالی نیست هزینه این سفر صبروپشتکار است.کوتاه یا بلند بودن سفر بستگی به مقدار هزینه کردن شما دارد.
عجله کنید حتما شما هم می توانید دنیارا متحول کنید.
سفر کنید به اعماق وجود خود-به اعماق تفکر خود.شما قطعا در این سفر می توانید قارههای جدیدی را در ذهن خود کشف کنید.
فقط فراموش نکنید ساده و سبک سفر کنید.
سلام. اپم ومنتظر دیدار شما. در ضمن دفعه قبل ادرستو اشتباه نوشته بودی که من نتوانستم بیام و عید را تبریک گویم. از کامنت های قبلی ادرستونو باز پیدا کردم
منتظر واقعی مولا .. سلام علیکم .. با عرض سلام و تبریک به مناسبت آغاز امامت منجی عالم بشریت ، حضرت ولی عصر ( عج ) خدمت شما ، باستحضار می رساند ...
جمعی از منتظران حضرت صاحب الزمان (عج) در حرکتی نمادین اقدام به برگزاری مراسم شکر گذاری نعمت نموده اند .. در این طرح منتظران با 313 گل صلوات برای سلامتی و تعجیل در ظهور حضرتش ، خود را برای ظهور آن مولا آماده می سازند .. از شما منتظر گرامی در خواست می شود با مراجعه به آدرس : Www.Montazer-Kochak.PersianBlog.com نام خود را به عنوان یکی از شرکت کنندگان این طرح در قسمت نظرات وارد کرده و عکس تبلیغاتی مورد نظر این طرح را برای سهیم شدن دیگران در این امر خیر ، در وبلاگ خود قرار دهید . با تشکر از همکاری پیشاپیش شما منتظر گرامی .. به امید ظهور دولت یار .. التماس دعا .. یا حق
وبلاگ زیبایی است .
موفق و سلامت باشید .
محمود جان خوبی اولا شهادت امام حسن عسگری رو بهت تسلیت می گم دوما لطف کن یه سر بیش من می خوایم به یه نفر لعنت بفرستیم
سلام. خوب هستین شما
سیب سرخ بهشتی را دیدم
وسوسهء خوردن آن و چشیدن مزهء بینظیر آن
چشمانم را کور کرد
با خوردن آن پایم از صخرهء بهشت لغزید
و به زمین گناه افتادم
روزگاران بر من گذشت
و جز حسرت نصیبی نبردم !
کاش آن سیب را امتحان نکرده بودم !
آن سیب تو بودی ... !
می دانید حضرت محمد سوارکاری و شنا کردن را از کارهای واجب دانسته اند. البته تیر اندازی هم هستش که در مراتب بعدی قرار می گیرند.در این زما ن که اسب دیگر کاراایی برای زمان جنگ ندارد برای ما خانم ها هم بهتر است که رانندگی را فرا بگیریم تا در زمان لازم و واجب بتوانیم از ان استفاده لازم را ببریم. البته موتور سواری طبق گفته شما نامعقول است اما فراگیری هر چیزی بی ضرر نمی تواند باشد. درسته که من زخمی شدم اما همین تجربه ای شد برای من. در هر صورت از نظرتان بسیار خرسند شدم. من نظراتی را که انتقاد می کنند یا در جهت سازندگی ام هدایتم می کنه را دوست دارم و بهشان خیلی فکر می کنم. باز هم سعی می کنم بیشتر فکر کنم
یا حق