خیمه محبان

ما را حرجی نیست اگر اشک فشانیم.... زیرا که در این بادیه جز نور نکشتیم

خیمه محبان

ما را حرجی نیست اگر اشک فشانیم.... زیرا که در این بادیه جز نور نکشتیم

عاقلا به کیش برید...

((به جای اینکه بیای شعر بگی جفنگ به هم ببافی عابروی شیعه رو ببری بیا برو ۴ تا کتاب بخون برادر من
کتاب شیعه علوی و شیعه صفوی دکتر شریعتی رو بخون می فهمی که چه باید بکنی و چه می کنی)) یه دوستی به اسم آقا مصطفی این کامنت رو برای شعر زیر نوشته منم اومدم زدم اینجا که اولا بدونه از این حرفها نمی ترسم...دوما به جای توهین بیاد هرجای شعر اشکال داشت بگه تا اگه منظور رو نفهمیده براش توضیح بدم اگه هم فهمیده منو با دلیل قانع کنه که این شعر اشتباهه...منم اون موقع راست و حسینی میگم اشتباه کردم اما من این شعر رو خیلی دوست دارم منم به اون یار امام حسین اقتدا میکنم که رو ز عاشورا گفت :حب الحسین اجننی (عشق حسین دیونم کرده) آقا مصطفی اینو که دیگه قبول داری؟؟



عاقلا به کیش برید...

عاقلا دیوونگی یه عالمی جا داره

با دیوونه در نیفت دیوونه هم خدا داره

هرکی دیوونه میشه غیر حسین یار نداره

عاقلا دیوونه با عالمتون کار نداره

دیوونه عید نداره لباس نوش رخت عزاست

دیوونه فقط به فکر دیدن کربو بلاست

عاقلای پر ادا دیوونه رو رها کنید

عاقلا راتون رو از دیوونه ها جدا کنید!!

عاقلا به کیش برید، شلمچه هم خدا داره!!!

دیوونه هویزه و فکه و کربلا داره!

عاقلا عالمتون پر از هوا و هوسه

واسه دیوونه یه بار نگاه مرتضی بسه

عاقلا عالمتون همیشه سرد و برفیه

اول و آخر کار همتون نامردیه!!

دیوونم کن آقا جون میخوام که دیوونه باشم

آوارم کن آقا جون میخوام که بی لونه باشم

شب جمعه ها میگن زهرا میره کربو بلا

کنار شش گوشه و میون اون صحن و سرا

آقا جون بگو به مادرت منو دعا کنه

این دل بیخونه رو ساکن کربلا کنه

آقا جون کجا میخوای سینه زناتو ببینی ؟

چی میشه بیایی و تو خیمه ی ما بشینی؟!!

<<<<<<<<<<<<<<<<<<<=========================================>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>

خیلی شکتم( خسته ام)...امروز 8 ساعت کار کردم!!! 8 ساعت تو عمرم تا حالا اینقدر کار نکرده بود حتی برای خونه ...چه برسه به اینکه واسه دیگران باشه!!..

موضوع از اینقراره که آقا جواد امروز رفت تهران و فروشگاه صوت الحیدر رو دست ما سپرد ما هم چون خواستیم کم نیاریم قبول کردیم...چقدر وحشتناک بود

یه هو10 نفر بریزن سرت هر کدوم هم سه چهارتا سی دی سفارش بدن!!! اگه بابام بدونه پسرش داره فروشندگی میکنه سرم رو میکنه شانس اوردم اینجا نیست.

امروز جونم درومد رایت بکن دنبال سی دی بگرد تلفن جواب بده نوار تکثیرکن هوووووووو.......الان مغزم ارور 691 میزنه یعنی اعتبار مغزم تموم شده....تا اینجا غرق

خوابم...........................................اینم برای دلم>>>>> آنجا که مهدی نیست قرار نه فرار باید کرد<<<<<<....................................

آیین عزاداری در ایلام

آیین عزاداری در ایلام
در شهر و استان ایلام ، بیرقهای سبز و سیاه و سرخ بر بام منازل ، سر در مساجد ، حسینیه ها و مغازه ها فرا رسیدن ماه محرم را خبر می دهند. از قدیم الایام در شهر ایلام رسم بر آن بوده است که هر خانواده به تعداد فرزندان پسر ، پرچم و علمی را بر سر در خانه و یا پشت بام به اهتراز درمی آورند که این در حقیقت نه تبعیض بین دختر و پسر ، بلکه شعار مردم این دیار و نیزگویای این واقعیت است که در هر خانه چند نفر در تکرار عاشورایی دیگر در حمایت از مکتب اهل بیت (ع) به میدان کارزار گام می نهند و به استقبال شهادت می روند. در ایلام رسم بر این است که بر نوزادی که تازه به دنیا آمده و اولین محرم حسینی را درک می کند لباس سبز می پوشانند. چراکه بر این باورند که نخست باید لباس سبز علوی را بر تن فرزند پوشاند لباس سیاه در استان ایلام از حرمت خاصی برخوردار است خصوصاً اگر این لباس سیاه را در ایام محرم برتن کنند. فرد عزادار ، نزاع نمی کند و حریم و حرم دیگران را حفظ می کند.پدر و مادر ، حق کتک زدن کودکانی را که لباس عزای حسینی بر تن کرده اند ندارند ، چون بر این باورند که عزادار حسین (ع) مورد عنایت اهل بیت (ع) است. اغلب مردم ایلام لباس عزاداری امام حسین (ع) را تا اربعین بر تن می کنند و از هرگونه مراسم شادی پرهیز می کنند ، مردم ایلام ، عزاداری را از شب اول محرم آغاز می کنند اما از روز هفتم چهره شهر و سیمای مردمش حال و هوای دیگری به خود می گیرد در فرهنگ ایلام ، قبل از روز هفتم ، روز (تراش) نامیده می شود. تا قبل از این روز مردم به اصلاح سر و صورت می پردازند و حمام می کنند ، و از روز هفتم که روز بسته شدن آب بر خیمه گاه امام حسین (ع) به شمار می رود حمام کردن ، اصلاح کردن سر و حتی شانه کردن را مکروه می دانند. از روز هفتم – روز سقای کربلا و روز عباس علمدار – سفره عباس (ع) چای عباس (ع) و شربت عباس (ع) درهر خانه و کوی و برزنی ، کام تشنگان را سیراب می کند و عزاداران و خانه های محله ها را از پخت و پز باز می دارد تا همه یکپارچه فریاد (عباس (ع)) را سر دهند ، نامی که از جایگاه ویژه ای در بین مردم این دیار برخوردار است. از شب هفتم ، رفت و آمد دسته های عزادار از حسینیه ها و مساجد آغاز می شود و شب تاسوعا و عاشورا خیابانهای شهر مملو از جمعیت می شود و این عزاداری تا ظهر عاشورا امتداد می یابد. شب عاشورا در ایلام شب احیاء است و حس همدردی ، مردم را به شب سال 61 هجری باز می گرداند. دراین شب ، مردم تا سحر بیدار می مانند و پس از پایان عزاداریهای عمومی که تا ساعت یک و دو بعد از نیمه شب به درازا می کشد. به منازل همسایه ها می روند. در هر کوچه و محله ای چند منزل به پخت حلیم می پردازند و همسایه های دیگر ، شمع ، چای و شربت نذری خود را در کنار دیگهای حلیم ، بین عزادارن تقسیم می کنند. مردم ایلام بر این باورند که هرکس در شب عاشورا در پخت حلیم امام حسین (ع) کمک کند حاجتش برآورده می شود. زنان در این شب ، همدرد با زینب ، از بافتن موهای خود پرهیز کرده و در مجالس ، خود را پریشان و آشفته می کنند. بادمیدن سپیده صبح عاشورا ، حلیمها در بین عزاداران پخش می شود و دسته ها شکل می گیرد. شهر ، یکپارچه عاشورا می شود و گلهایی بر شانه و پیشانی ، از عزایی که در ظهر عاشورا با فریادهای (حسین (ع) حسین (ع)) برپا می شود حکایت می کند شام غریبان مردم ایلام درحالی به پایان می رسد که اغلب مردم از پخت و پز خودداری می کنند و به عزاداری می پردازند تا همدردی خود را با بازماندگان حادثه خونین کربلا ابراز نمایند.

هیئت محبان ومداحی


محرم هیئت ما...محبان علی بن ابیطالب


save target as
...
محرم شب ۶(کجان اونایی که میخوان حسینم رو ببینن صوتی



محرم(این طفل فقط به فکر آب است....شش ماهه ی تشنه ی رباب است تصویری

اینم داش محمود......اونم کجا نجف...البته تاریخش تابستان ۸۲



شهدا

سم رب شهدائ وصدیقین
خوش بحال شهدای شهرمون
که برات کربلاشون بوده خون
خیلی این مدت سعی کردم از شهدا بنویسم ولی نشد....امروزم با این امید میخوام بنویسم که خودشون دستم رو بگیرن....ولی خدایا چطور میشه از شهدا گفت چطور میشه حاج علی بسطامی رو توصیف کرد چطور میشه حاج غلام ملاحی رو به تصویر کشید....روز اول که عکس حاجی غلام روتو آلبوم عموم دیدم با اون لبخند خوشگلش با اون نگاه مهربونش، مهرش به دلم نشست .از ملاحی چی بگم من فقط عکسشو دیدم فقط سنگرهاشو دیدم...نه نه بخدا از سنگرها ی قرارگاه امیر هنوز صداشون بگوش میرسه....فقط کافیه12شب تو جاده ی بین حسینیه وسنگر بچه های اطلاعات قدم بزنی کافیه گوش بسپری به صدای زوزه ی باد و ببینی که چطور براشون نوحه سرایی میکنه....وقتی غلام شهید شد صالح آباد وقبرستون امام زاده زیر تیر مستقیم دشمن بود...ولی چی میشد کرد حاجی خودش وصیت کرده بود که اونجا دفنش کنن اونایی که رفته بودن جنازش رو دفن کنن انقدر تیر و ترکش رو سرشون ریختند که مجبور شدن نصف قبر رو بکنن و همینطوری جنازه رو خاک کنن وبیان...بله سرنوشت مقلدان خمینی چیزی جز این نیست!...خدا از کدومشون بگم از علی غیوری بگم یا از حمزه ی چناری یا از حاج جعفر...بذار از علی غیوری بگم...همون که برگشتن او بود که منو با جبهه ایها آشتی داد...یه روز بارونی بود امیر(پسر عمه ام)گفت جنازه ی یه شهید رو آوردن که از فرمانده های تیپ امیر المونین بوده...اسمش رو تا حالا نشنیده بودم (علی غیوری) رفتیم حسینه ی صاحب الزمان خیلی شلوغ بود نمیدونم چرا اصلا داخل نرفتم جلوی در وایساده بودم و داخل رو نگاه می کردم دیدم صدای ناله و شیون بلند شد!! در تابوت رو باز کردن چه بوی خوشی اومد جنازش چه بوی خوشی داره مگه نمیگن هیچ بویی بد تر از بوی جسد ادم نیست پس این بو چیه این حرف فقط من نبود همه یحسینیه خوشبوشد یه هو.... همینطور میگذشت دیدم جمجمه اش رو یکی بالای دست گرفت!!! اشکم مثل سیل جاری شد بخدا دست خودم نبود...مثل همین الان که دارم اینا رو مینویسم..گفتن قبل از دفن میخوان پیکر شهید رو یه شب ببرن به سنگرش...مام با بقیه ی رفقا سوار یه تویوتای سپاه شدیم و رفتیم..نماز خوندن کنار یه شهید تو جایی که یه زمانی خودش بوده و نماز و مناجات خونده چه حالی داشت..بذار از علی بگم بالای جنازش نه زنی بود نه بچه ای نه بابایی نه مادری فقط یه برادر براش مونده بود زن که نداشت مادرشم دو سه سال بعد مفقود شدنش دق کرد و مرد باباشم دوسال قبل از اینکه پیدا بشه از دنیا رفت...حاج نعمان اون روز انگار نه انگار که فرماندهی سپاه ایلام بود بغض گلوش رو گرفته بود همینطوری میگفت به خواهرا که علی نه خواهری داره نه مادری شما بجای مادرش گریه و ناله کنید...مادر شهید مرتضی هم اومده بود گفت حاجی خودم براش مادری میکنم علی هم مثل مرتضی خودم...حاج نعمان برامون تو سنگر لحظه های آخر علی رو تعریف میکرد...گفت سال67 تیر ماه بود منافقا وبعثی ها باهم یه حمله ی بزرگی رو تدارک دیدن خیلی ها شهید شدن وخیلی ها هم برگشته بودن فقط علی مونده بود بیسیم چیش که اونم شهید شد... با بی سیم با هاش تماس گرفتم هر کاری کردم درست از موفقیتش جواب نداد بهش گفتم علی برگرد بیا عقب...گفت من نمیتونم حرف بزنم عراقیا چند متری من هستند چی میگی چطور برگردم میخوای شهر رو همینطوری دستشون بدی...(میگن پای خودش رو با بند بسته بود تا اگه خواست هم نتونه برگرده ) پشت بیسیم یه جمله با خنده ویه لحن خاصی گفت و ارتباط قطع شد: من رفتم خداآآ حآفــــظ
-----------------------------------------------------------------------------

درضمن در نظر سنجی وبلاگ که در حاشیه ی قالب شرکت کنید...یا علی

به کجا میرویم

بسم الله الرحمن الرحیم



به کجا میرویم



امروز میخوام یه مسئله ی عمومی رو بگم اونم اینکه ما یک معضلی داریم به اسم زود قضاوت کردن و تهمت زدن متاسفانه این گناه خیلی شیوع پیدا کرده من خودم هم خیلی وقتها دچار این گناه شدم(خدایا ببخش) والبته خیلی هم بهم تهمت زدند.... اینجا من بحثم یک گروه خاص از تهمت هاست و آثار و بحرانهای عظیمی که به دنبال داشته اینکه متاسفانه مثلا تا بعضی از ما یه نفر رو بایه تیپ خاصی میبینیم سریع خودمون قاضی میشیم و یا مرتدش میکنیم یا کافر یا.... واز طرف دیگه گروهی که خودشون ممکنه زیاد اهل دین نباشند یا بعضی بدیها رو از کسانی که ممکنه مذهبی باشند دیدند همه ی آدمهای مذهبی رو به ریا کاری متهم میکنند ....در صورتی که گناهی مثل ریا اصلا توسط ما قابل درک نیست چون یک مسئله کاملا درونیه واصلا از روی عمل قابل تشخیص نیست مگر خود شخص اعتراف کنه که من این کار رو بخاطر خدا نکردم..... این مشکل واین تهمت به ریا مانع پیوستن خیلی از جوانان به مجامع دینی یا اصلا گریز از دین شده ... از طرفی هم قضاوت زود هنگام امثال من در موردافراد هم موجب شده تا هم افراد معتقد و مذهبی ها از بعضی جوانانگریزان باشند یا با کم محلی یا با توهین در برخوردها روبرو شوند....این معضلات بخصوص شاید بعد از تهاجم فکری وفرهنگی دشمن وتبلیغات آن بر ضد مثلا روحانیت حاد تر شده چون این دو دستگی موجب شد که فاصله ای بین خیلی از جوانان و روحانیان که مبلغان اصلی ومنتقل کنندگان واقعی اسلام ناب هستند پیش بیاید و موجب شود که مثلا جوانی که دین را در مسجد وپای منبر یا بوسیله ی کتب علمای بزرگی مثل شهید مطهری یا علامه جعفری بشناسد افکار افرادی مثل آقای دکتر سروش ویا افراد دیگری که خود را روشن فکر میدانند کسب کند ... این حرفهایی که من درموردبعضی روشنفکران میزنم نه از روی لجاجت یا بی اطلاعی که از مشاهده ی تاریخ و مطالعه ی کم و بیش آثار بعضی افراد یا انعکاس آن در بین جوانان است....مثل اینکه ما از شاید 10 12 سالگی این مفهوم را بطور کامل قبول کردیم که برای رسیدن بخدا فقط یک صراط مستقیم وجود دارد وبا اینکه سالها عمر خویش را در مطالعه قرآن گزراندیم حتی یک بار به صراطهای مستقیم برخورد نکردیم....بله سبل زیاد است اما صراط نه فقط یکی....بگزارید سبیل و جمعش که سبل میشود را با صراط مستقیم وصراطهای مستقیم مقایسه کنیم سبیل چیست؟سبیل شبیه به جویهای آب متعددی که به رودخانه ی صراط مستقیم میریزند رودخانه که راه رسیدن تمام آبهای جویهای مختلف به اقیانوس است...من نمیدانم چرا افرادی که مثلا اهل بیت را پایینتر از قران میدانند واینطور


در نزد محبان اهل بیت برای مظلومیت قران سینه چاک میکنند اصلا قران را نمی خوانند یا فقط جاهایی را میخوانند که به نفعشان باشد . در هیچ جای قرآن راههای راست (یاصراطهای مستقیم ) بچشم نمیخورد سبیل الله وسبل زیاد است اما برای رسیدن به خدا فقط یک راه راست وجود دارد فقط یکی و آن صراط مستقیم است.چرا خودمان را دور میزنیم چرا حقیقت را نمیبینیم ببینید به کجا رسیدیم!! نبودن صراطهای مستقیم توضیح نمیخواهد اصلا مطالعه ی عمیق هم نمیخواهد فقط این آیه ی قرآن را بخوان((اعبدونی هذا صراط مستقیم))یعنی:مرا بپرستید ، این صراط مستقیم است....حالا وقتی ما میگوییم صراطهای مستقیم یعنی اینکه غیر از پرستش خدا راه دیگری برای رسیدن به خدا هست...برای رسیدن به خدا غیر از پرستش خدا راه دیگری هست !! چه جمله ی مسخره ای!!


صراط مستقیم هم یعنی (اطیعوا الله واطیعو الرسول و اوللامر منکم)...غیر از این هرچه باشد باطل است.... مسائلی مثل قرائتهای مختلف از دین یا تساهل وتسامح برای من کاملا تابلو هستند که نقشه ی غرب هستند مثل روز اینکه میگویم کاملا، از روی مطالعه است...اصلا بگزارید موسس این نوع قراعت را معرفی کنم کشور فخیمه ی انگلستان!!نمیدانم اسم افرادی مثل مستر همفر را شنیده اید یا نه محمد بن عبد الوهاب چطور؟؟ کمی مطالعه ی تاریخ کاملا روشن میسازد که چطور در نشریات وکتب بعد از جنگ با این بهانه که میخواهیم خرافات را از دین خارج کنیم تا به اسلام ناب برسیم نوادگان همین افرادکم کم آیات صریح قران مثل آیه ی قصاص را یا مسئله ی حجاب را نفی کردند وبه مخالفت صریح با آن پرداختند اسم بردن از آنان کار سختی نیست ...عماد الدین باقی ، شادی صدر ، یوسفی اشکوری ،گنجی، و سرآمدشان دکتر سروش...البته ممکن است در بین اینهمه اثار از انهاکتاب خوبی نیز بچشم بخورد یا سابقه ی دینی یا انقلابی هم داشته باشند اماانسانها تغییر می کنند حتی یک شبه!! ... با رواج ایده ی قراعتهای مختلف از دین خیلی از جوانان را با یک اسلام اومانیستی آشنا کردند!!!اسلام اومانیستی عجب کلمه ای در اسلام اومانیستی شما خدا را قبول دارید قران را قبول دارید اهل بیت راهم قبول دارید اما فقط قبول دارید


بله همه ی اینها را دوست دارید اما مثلا اگر آیه ای از قران با منافع شما با هوس شما تضاد داشت اصلا به آن اعتنا نمیکنیدچشمتان را میبندبد انگار که اصلا ندیدید یا آن را طوری که دوست دارید تفسیر میکنید واگر حدیثی نقل شد که با عقل کج اندیش والبته محافظه کار شما مغایرت داشت محترمانه انگ جعلی بودن به آن میزنید یاباآن مخالفید بدون اینکه اصلا دنبال سند داشتن یا نداشتنش بگردید... در گذشته البته حماقت انگلستان در این بود که با علم کردن افرادی مثل محمد بن عبد الوهاب و ارائه مذهب وهابیت فقط تفرقه ای در بین یک عده با سایر مسلمانان ایجاد شد اما با بیان قراعتهای مختلف از دین فضایی بوجود آمد که شایددو برادر را هم از نظر اعتقادی از هم جدا کرددیگر مسئله ی تضاد بین شیعه وسنی نبود شیعه با شیعه است. همه میگویند من فکر میکنم ، کسی نمیگوید قران اینگونه گفت اهل بیت اینگونه گفتند . هر فرد برای خودش ایت ا.. شد بطوری که مذهبی دیگری را متهم به بی دینی مطلق میسازد و گناه حد اکثر پوشیدن لباس کفار در جامعه اسلامی یا بد حجابی در اثر جهل از فلسفه ی حجاب را به بی دینی و کافری میکشاند و از سوی دیگر شخصی که اصلا نماز نمیخواند هر کسی که نماز میخواند را از روی هیچ به ریا کاری ویا نماز و روزه گرفتن برای کسب پست و مقام یا برای خیلی مسائل دنیایی متهم میکند.... بله هر کس برای خود آیت الله و دانشمند خودش شد .و آیت اللهی که 40 50 سال از عمرش را علاوه برذکر وتلاوت متن قرآن که با تفحص وتعمق وتامل در مفاهیم قرآن و اهل بیت و پیدا کردن جعلی از اصلی وزهد و پارسایی وتقوی بودو پوست وگوشتش با این معارف خو گرفت دورش خالی شد اگرهم خالی نمیشد آنقدر انگ وتهمتش میزدند که دیگر هرچه میگفت کسی قبولش نداشت بگذارید مثالش را بیاورم مثل آیت الله مصباح یزدی وقتی دیدند که در مقابلش کم می آورند در بین مردم بد نامش کردن آن هم چه کسی را همان شاگرد خاص علامه طباطبایی همان شاگرد خاص استاد اخلاق و عارف حق میرزا سید علی قاضی (ره)...بله ....چاره و راه حل اینهمه انحراف و خودکامگی جمعی چیست ؟چاره هست!ولی چاره جو کجاست ؟همه خود را کامل میدانیم همه فکر میکنیم هرچه که ما میدانیم درست وبقیه اشتباه. واما بعد .... چاره همان است که از آن غفلت کرده ایم و فقط به ظاهر آن پرداختیم....بله قرآن واهل بیت....حکم و قاضی ما باید قرآن و اهل بیت باشداما معانی قرآن را از کجا کسب کنیم ؟ یا اهل بیت را از کجا بیابیم امام زمان (ارواحنا فداه )پاسخ میدهد خوب گوش کنید:((و اما رویدادهای تازه که بر شما پیش می آید به راویان احادیث ما مراجعه کنید، زیرا آنان حجت من بر شما هستند ومن حجت خدا بر آنان می باشم.))


البته اگر باز ما فکر کنیم که حدیث ایشان راقبول کنیم یا نه!! انسان فکر دارد نظر دارد اما وقتی دید این نظرش با حدیث اهل بیت یا با قران در تضاد است باید اشتباهش را بپذیرد و با لجاجت یا برای حفظ تیپ روشنفکری اش نظر خود را روبروی قران نگذارد.... این همه توضیح دادم اما به اول بحث نگاه کنید که این همه از کجا شروع شد ؟؟!!!