خیمه محبان

ما را حرجی نیست اگر اشک فشانیم.... زیرا که در این بادیه جز نور نکشتیم

خیمه محبان

ما را حرجی نیست اگر اشک فشانیم.... زیرا که در این بادیه جز نور نکشتیم

غم عشقت....

غم عشقت....


....... الان حدود یک ماه است که یک سوال درذهنم بوجود آمده وهر کار ی که می کنم جواب ان را نمی یابم وقتی به مشهد هم رفتم راستش برای یافتن پاسخ این سوال رفتم اما آنقدر امام رضا با رحمتش مرا مجذوب کرد که دیگر زیاد دنبال  سوال  رانگرفتم.......قسمتون می دم بخدا جواب سوالم رو بدید شاید خیلی تکراری باشه اما ترو خدا جواب تکراری و کلیشه ای بهش ندید خیلی جوابها  رو از خودم شنیدم اما برای من اون جوابها خیلی کلیشه ای ورسمی بود و دلم قبول نمی کرد....حالا شما جواب بدید.......چرا مصیبت حسین اصلا آروم شدنی نیست؟؟ وقتی یکی میمیره میگیم مرگ حقه  وقتی یکی ناراحت میشه با یه چیز دیگه ای  خودش رو آرامش وتسلیت میده اما چرا داغ حسین با هیچی آروم نمیشه   ،  1400ساله زن ومرد شیعه برا حسین گریه میکنن اما بخدا انگار تازه کشته شده ...من موقعی که مادر بزرگم مرد بودم ولی بخدا  مصیبت اون سالهاست که آروم شده...حتی خیلی از ما اصلا از یادمون رفته که  مادربزرگی داشتیم ....اما چرا  غم این غریبه ی آشنا دلمون رو آتیش زده...هرچی گریه میکنی دلت آروم نمیشه...هرچی به سر و سینه وصورت می زنی آروم نمیشی.......عقل به آدم میگه مرور زمان غصه ها رو هرچند جانکاه ودرد ناک باشند از یاد می بره اما غم حسین بن علی(ع) چرا تو دلمون مونده ....چرا میگیم حسین، دلمون میگیره ؟؟......چرا آب میخوریم هی میگیم سلام برحسین....... چرا تا نیزه وشمشیر وخنجر میبینیم دلمون میلرزه میگیم خدا چطور  پسر پیغمبر رو با اینا کشتن.... چطور دلشون اومد.....بعد هی خودمون رو گول میزنیم ...میگیم نه امام حسین رو اینطوری نکشتن ...اینقدر که میگن  بهش ظلم نشده...... بعد میری  زیارت عاشورا رو که میخونی میبینی نه همه اش راست......((  خدا لعنت کند آنهایی را که اسبهایشان را زین کردند ونقاب به چهره زدند وتاختند بر اجسادتان)).......نه....هر صحنه ی قتلی رو اگه ده دفعه برات بگن تکراری میشه ودیگه غصه ات نمی گیره.....اما چرا تو مصیبت حسین این اصل صادق نیست ترو خدا جوابم رو بدید که از غصه ی حسین سوختمچند شب پیش تو مراسم هیئت مون همه داشتن سینه می زدن ولی من هر کاری می کردم  گریه ام تموم نمی شد...هی میگفتم حسین با کدوم مصیبتت گریه کنم...من که دیگه آب شدم......میگفتم حسین جان پیرم کردی  .....چرا این درد اصلا آروم نمیشه...به خدا خودم هم یه جورایی خسته شدم....تو خیابون که راه میرم بجای اینکه  مثل همه ی مردم راهم رو برم همش یا روضه میخونم یا نوحه......این چه دردیه  ....تازه این فقط مخصوص من نیست ...خیلی از دوستام اینطوری اند .....همه اش با یه صدای غمگین  میگه: بی کفن ارباب....شاید ایراد بگیرید ولی هی میگه: این سگ رو گر ولش کنی         استخون از کی بگیره استخونش ندی دلش میگیره و زود میمیره         ولم کنید دیوونشم       از درخونه اش نمیرم       خدا میدونه بی حسین       می افتم و زود میمیرم........حسین جان کدام روز و شب رو بخاطر داری که به یادت نبودم!!!.......... کمکم کنید جواب رو پیدا کنم
نظرات 1 + ارسال نظر
مریم(یک دنیا پدر سه‌شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 08:02 ق.ظ

سلام. خیلی قشنگ و عاشقانه نوشته بودید. امیدوارم یو سف زهرا (عج) زودتر بیاد و همه عالم و آدم یاد حسین (ع) باشند. به

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد