خیمه محبان

ما را حرجی نیست اگر اشک فشانیم.... زیرا که در این بادیه جز نور نکشتیم

خیمه محبان

ما را حرجی نیست اگر اشک فشانیم.... زیرا که در این بادیه جز نور نکشتیم

هفت سین سید الشهدا

بسم الله الرحمن الرحیم

 هر سال سفره ای پهن می شود و گرد هم جمع می شویم  تمام هستیمان در هفت سین خلاصه میشود....سبزه...سمنو....سکه....سیب...و....
هفت سینمان اگر بوی تورا نداشته باشد که هفت سین نمی شود...حسین...
آری برای همین است که  اگر ماهیهای تنگمان همان لحظه ی سال تحویل هم بمیرند غصه نمیخوریم
...آخر هنوز سیب را بر سر سفره داریم.....
سیب،ما را یاد تو می اندازد....و من نمیدانم قرابت تو با سیب از برای چیست؟
همین قدر میدانم که تا بوی آن بر مشامم می آید و سرخی آن چشمانم را نوازش می دهد تو به یادم می آیی...
میگویند تو نیز سفره پهن کرده ای....سفره ی هفت سین.... و نوروز تو را عاشورا نامیده اند......برایمان تفسیر کن از روی نی که  چگونه است که هر روزمان  باید نوروز باشد و هر
روزمان عاشورا...از شماها بر ما رسیده که ایامکم نو روز....و باز از ناحیه ی شماها به ما یاد دادند که کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا...و عقل کج افتاده ی من در این وادی راه بجایی ندارد،تو بگو..آری تو بگو....دوست دارم از روی نی برایم از نو روز بگویی

*
میگویند تو نیز سفره پهن کرده ای....سفره ی هفت سین...می توانی بگویی  سین های سر سفره ات چه بود....به من یاد داده  اند که اگر سالهای ما با نو روز نو می شود تاریخ بشر با عاشورای تو نو شد....باز  هم تکرار میکنم هفت سینت را بگو میخواهم بدانم؟

چشمان سیاهش به من خیره می شود...از خجالت آب می شوم،به من نگاه میکند؟؟!
خدایاحسین دارد به من نگاه میکند...
لبهایش هنوز خشک است....
-آقا بفرمایید آب...(بغضم می ترکد)
دستش را بالا می آورد و تعارفم را رد می کند ...زیر لب  دارد جملاتی را بر زبان میآورد
فکر کردم ذکر می گوید....
گفتم آقاجان قربان ذکر گفتنت...چرا جوابم را نمی دهی
( می داند آدم بی ادبی هستم ...برای همین هیچ نمی گوید)
باز با مهربانی نگاه میکند و صدایش را کمی بلند تر می کند....ذکر نمی گوید....دارد هفت سینش را برایم  می شمارد.
-سری بر روی سنان.....سیلی بر رخ دخترکی سه ساله.... سبویی پرازخون دل...سقایی بی مشک...سپهداری بی دست.....سری و خنجری...سروی بنام علی اکبر........(هر دوی مان اشک می ریزیم)...ماهی هم داشتیم اما تنگمان خالی از آب بود

- گفتم فدایت شوم شما که تمام هستیت را برای تزیین این سفره دادی...مگر سفره سفره ی که بود؟؟...چقدر ارزش داشت؟...اکبر ...عباس...رقیه...

فرمود:خاموش!!!(آنگاه دستها را سوی آسمان دراز کرد...نگاهش نیز به همان سو روفت که دستانش رفت...شروع کرد....و تو چه می دانی که چه فرمود؟؟!!)
اللهی اصغر از تو،اکبر از تو

بخون افتادگانم یکسر از تو

اگر صد بار دیگر بایدم کشت

حسین از تو ، سر از تو ، خنجر از تو

-من آن لحظه چه می توانستم انجام دهم

نعره ای زدم و از حال رفتم...

عم یتسائ لون(1) عن النبا العظیم(2)الذی هم فیه مختلفون(3)
کلا سیعلمون(4)ثم کلا سیعلمون(5)

عالم دیوانگی

بسم الله الرحمن الرحیم



نمیدونم این مطلبی که مینویسم مخاطب داره یانه و از نظر اونها درسته یا نه....با کمال احترام به همه می خوام بگم برام هم فرقی نمیکنه
آدمها ی مذهبی و با خدا و هر کس که خدا را شاهد اعمال و افکار و زندگی خودش میدونه در معاشرت با مردم چند راه داره

1= بخاطر خدا با مردم زیاد معاشرت نکنه
2=اهل معاشرت زیاد با مردم باشه
3=بره بمیره

توضیح :
این جور آدمها وقتی با مردم معاشرت میکنند ممکنه گناهانی از اونها ببینند و امر به معروف و نهی از منکر
بر ذمه ی اونها بیفته ...اگر انجام بدن و اشخاص رو امر به امر خدای عزوجل کنند همه مردم با اونها دشمن
میشند(بسیار مشاهده شده و تجربه شده و تلخیش بارها چشیده شده) و هزار و یک تهمت و غیبت و بی ادبی نثارشون میکنند که خود این موجب میشه شخص از امر خدا غافل و به مجادله و بحثهای بیهوده و جنگ با مردم مشغول بشه....
اگر بی اعتنایی کنه در واقع به شکسته شدن حریم اللهی بی اعتنا بوده...در حالی که اگر شخصی به خودش جسارت کنه عقلا انسان به هر وسیله ای سعی در جلوگیری از جسارت شخص میکنه ...و این در قیامت سوال میشه از انسان که : هان تو که ادعای بندگی ما رو داری چرا موقعی که به خودت توهین میشد عکس العمل نشان دادی و وقتی به ربت بی اعتنایی شد دیدی و عبور کردی؟؟!!!
و وای بر انسان برای استخفاف امر خدا!!!

بیش از این به نظرم بذوق مخاطبان گرامی خوش نیاید....

والسلام علی من اتبع الهدی

پ.ن: این جملات اثرات پس لرزه های خواندن نامه ی جناب سید بن طاووس(رضوان الله تعالی علیه) به فرزندش بود

ای خواجه درد نیست ،و گرنه طبیب هست!!

بسم الله الرحمن الرحیم

 

ای خواجه درد نیست ،و گرنه طبیب هست!!

 

 

                                                     

برای اینکه خدا لطفش و رحمتش وآمرزشش شامل حال ما بشه

باید اخلاص داشته باشیم

و برای اینکه ما اخلاص داشته باشیم سرمایه میخواد که از همه چیزمون

بگذریم و برای اینکه از همه چیزمون بگذریم باید شبانه روز دلمون و وجودمون

و همه چیزمون با خدا باشه .اینقدر پاک باشیم که خدا کلاً اَزَمون

راضی باشه،قدم برمیداریم برای رضای خدا،قلم برمیداریم- روی کاغذ- برای

رضای خدا،حرف می زنیم برای رضای خدا ،شعار میدیم برای رضای خدا،

می جنگیم برای رضای خدا،همه چی، همه چی،همه چی خواست خدا باشه

که اگر شد پیروزی درش هست،چه بکشیم چه کشته بشیم اگر اینچنین بشیم

پیروزیم وهیچ ناراحتی نداریم و شکست معنا نداره برای ما

چه بکشیم چه کشته بشیم پیروزیم اگر اینچنین باشیم..

شهید محمد ابراهیم همت

پ.ن: اخلاص یعنی مقصد و مقصود کارهامون فقط خدا باشه.یعنی خالص کردن وجود خودمون برای خدا، یعنی  انجام دادن کارها بخاطر او و رضای او نه برای خودمون هدف رضایت اوست نه  راحتی  یا لذت من(جهت تذکر به خودم)

ای خواجه درد نیست ،و گرنه طبیب هست!!

ای خواجه درد نیست ،و گرنه طبیب هست!!

ای خواجه درد نیست ،و گرنه طبیب هست!!

ای خواجه درد نیست ،و گرنه طبیب هست!!

 ای خواجه درد نیست ،و گرنه طبیب هست!

 

 

 

 

زاهد ریایی و عروس توبه

بسم الله الرحمن الرحیم



معشوقی الی الابد...مولانا حسین مدد



حسین برایت میمیرم!...حسین فدایت شوم....جسین نبودم کربلا سپر بلایت شوم



آقا من چقدر دوستت دارم!!( وسط این بحث جناب حافظ داشت فضولی میکرد و همه چیز رو شنید ..بعد اومد در گوشم زمزمه کردیادم نیست فقط یه مشت از این حرفها زد بعد گفت....وقتی میدونی در حد تو نیست این حرفا چرا پا از گلیم خودت درازتر میکنی؟)

 

حافظ نه حد ماست چنین لافها زدن

 
پای از گلیم خویش چرا بیشتر کشیم

 

 

سرم رو انداختم پایین و رفتم...انگار وقتی میومدم امام حسین هم یه چیزایی فرمود: من فدایی نمیخوام ، سینه چاک نمی خوام، تو جلوی گناه خودت رو بگیر...جون تو چه ارزشی داره؟


هر وقت از تمام گناها پاک شدی اونوقت بیا از این حرفها بزن


....هادی هم خوب بلده بزنه تو برجک ادم...وقتی گنبد امامین رو خراب کردن من خداییش خیلی حالم بد بود...سر کلاس گفتم تو این وضعیت داری میخندی؟


گفت: بابا ...ما هر روز داریم حرمهاشون رو خراب میکنیم با کارهامون عین خیالمون هم نیست ... حالا که فقط چند تا آجر رو خراب کردن!


یه جورایی راست میگفت...راست میگفت دیگه



...هر روز با کارام دلش رو بدرد میارم بعد میگم ...فدات بشم...یعنی چه؟



صد بار عروس توبه را بستی عقد



نا یافته کام از او طلاقش دادی



امروز سوار یه تاکسی شدیم ، رانندهه یک جور حرف میزد از خدا..دین و...یه حدیثهایی می گفت...میثم ازش پرسید چقدر درس خوندید که اینقدر قشنگ حرف میزنید ؟


گفت :والا چهار کلاس


(تو این لحظه من رو مجسم کنید در حال در آوردن شاخ)آخه نمیدونید چطور حرف میزد


دیدم اگه به حدیث بلد بودن و حرف خوب زدن بود(که بعضی وقتا به اینا افتخار میکنیم)این بابای راننده از ما بهتره که....من همه چیز میدونم....در حد نیازم....اما...اما....عمل..عمل کجاست...چرا ایمان من تو زبونمه؟


خونده بودم که ادم برای درست شدن باید اول ظاهرش درست بشه اما چرا من تو ظاهرم متوقف شدم؟



القلب حرم الله.....احذروا معاصی الله......ولا یغتب بعضکم بعضا...حدیث ...آیه....هوووو



نمی گم بدردم نخوردن....باور کن اگه اینا نبودن مارم الان گوشه قلیونیها و شراب خونه ها



پیدا میکردی!



نه ،تاثیر داشتن، اما من عمل نکردم به همه ی اونی که بهش اعتقاد دارم، به همه ی



اونی که از منبع علم خ خودش هدیه برام فرستاد و زمینه های رشدی که برام قرار داد



بعد از زیارت عاشورا آقا جواد یه حدیث قدسی دیگه رو گفت... سرم رو انداختم پایین به خیال اینکه تکراریه.... شروع کرد(عینش یادم نیست خلاصش و مفهومش این بود که) به بندگانم بگو اینقدر جوش و غصه ی دین من رو نخورن من دین خودم رو حفظ میکنم جوش این رو بخورن که لیاقت داشته باشن تا آخر به من و دینم ایمان داشته باشند( میدونم درست نتونستم نقلش کنم...ولی جواب خیلی چیزها رو گرفتم



اول خودم....بعدا کسی....



مولانا حسین مدد





حجاب

بسم الله ارحمن الرحیم

خیلی ها فکر میکنند که حجاب مسئله ای است که توسط روحانیون و...وارد دین شده .
یا با تفسیر اشتباه "لا اکراه فی الدین" سعی در توجیه نوع پوشش و رفتار های خودشان دارند(در صورتی که این آیه در مورد انتخاب دین است نه در مورد اجرای احکام دین که اگر اینطور بود که هرکس هرچه بخواهد انجام دهد دیگر دینی لازم نبود) و اینطور از جواب سرباز می زنند.
عده ای دیگر در جواب به این مسئله میگویند دل انسان باید پاک باشد و حجاب مهم نیست ما اگر ایمان به خدا داشته باشیم این ظواهر مهم نیست.دل باید پاک باشدو...

اما غافل از اینکه حجاب نه امری خود ساخته یا جامعه ساخته که دستور صریح خداوند متعال است.
این امر(حجاب و عفت وحیا)آنقدر مهم است که خداوند به زنان پیغمبر نیز در این مورد تذکر میدهد
حتی در مورد نحوه ی حرف زدنشان!!_آیه تطهیر_
در آیات دیگر نیز علاوه بر زنان دامنه را گسترده تر مینماید و مردان را نیز به رعایت حجاب و حیا فرا میخواند
و این امر را آنقدر مهم میداند که یکی از نشانه های مومنین را رعایت آن می داند._سوره مومنون آیه 5 _

و باز این دستو را تکرار میکند . و باز تذکر میدهد.....آیات 31 و 32 سوره ی نور را بخوانید
به مردان تذکر می دهد که چشم های خود را از نگاه به نا محرم باز دارید!!
وبعد زنان را مورد خطاب قرار می دهد که:
وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى جُیُوبِهِنَّ؛ زنان باید سر، سینه، و دوش خود را با مقنعه بپوشانند.

خُمُر جمع خمار، و مراد از آن پوشش مخصوص سر و اطراف سر بانوان، مثل مقنعه است. در بعضی تفاسیر، در ذیل آیه‌ی شریفه، از عایشه نقل شده است:

زنانی بهتر از زنان انصار ندیدم. وقتی این آیه‌ی شریفه نازل شد، هر یک از آنها به سمت لباس‎های مخصوص خود رفتند و از آن تکه‎ای جدا کردند و خمار و مقنعه‎ای مشکی پوشیدند، گویی بالای سر آنها کلاغ نشسته‌ است.

از قضیه‎ی ذکر شده استفاده می‎شود که رنگ خمار و مقنعه در زمان صدور آیه، مشکی بوده است. برای این قضیه، از کتاب‌های لغت نیز می‎توان مؤیداتی ذکر کرد؛ مثلاً از بعضی کتاب‌های لغت، استفاده می‎شود در ریشه‌ی لغوی خمار (خ ـ م ـ ر) سیاهی اخذ شده است. به مشروبات الکلی نیز از آن جهت «خمر» اطلاق می‎گردد که باعث سیاهی و تیره‎گی عقل انسان می‎گردد. (1)
و بعد در آیه ای دیگر (59 – سوره ی احزاب) پیامبر را مخاطب قرار می دهد که :
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ ذلِکَ أَدْنى أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً؛ ای پیغمبر به زنان و دختران خود و زنان مؤمنان بگو که خویش را به چادر فروپوشند؛ که این کار برای این که آنها به عفت و حریت شناخته شوند، تا از تعرّض و جسارت هوس‎رانان آزار نکشند، بر آنان بسیار بهتر است و خدا در حق خلق آمرزنده و مهربان است.
در آیه‌ی شریفه، جمع جلباب است و جلباب به معنای پوشش گسترده و فراگیر تمام بدن است، که زنان بر روی لباس‎های دیگر می‎پوشند؛ امروزه در زبان فارسی به چنین پوششی چادر گفته می‎شود. بر اساس تحقیقی که نگارنده انجام داده، بین جلباب قرآنی و چادرهای رایج، از نظر مفهوم، اندازه، کارکرد و حتی رنگ، همگرایی و شباهت‎های بسیار نزدیکی وجود دارد. علاوه بر قرآن که دو شکل خاص از پوشش فوق را برای زنان در مقابل نامحرم توصیه کرده است، در برخی احادیث نیز چهار پوشش ویژه برای زنان در مقابل نامحرم، به نام پیراهن، مقنعه، چادر، و ازار معرفی شده است.

عن النبی (صلی الله علیه و آله و سلم): و لغیر ذی محرم اربعة اثواب: درع و خمار و جلباب و ازار.
شبهه: چرا حجاب زن و مرد تفاوت دارد و چرا باید مقدار پوشش بدن زنان بیش‌تر از مردان باشد؟ آیا این تفاوت غیر عادلانه و تبعیض آمیز نیست؟
پاسخ: احکام تشریعی اسلام، متناسب با ویژگی‌های تکوینی و به منظور تأمین مصالح و دفع مفاسدی است که افراد را تهدید می‎کند. تفاوت زن و مرد در بسیاری از احکام تشریعی، از جمله حجاب نیز نشأت گرفته از تفاوت‎های تکوینی آنها است.تحقیقات علمی در فیزیولوژی و روان‌شناسی، در باب تفاوت‎های جسمی و روحی زن و مرد، ثابت کرده است که مردان نسبت به محرک‎های چشمی حساس‎تر از زنان‌اند و برعکس، زنان در مقابل محرک‎های لمسی حساسیت بیش‌تری دارند.تحقیقات و تجربه‎های علمی نشان می‎دهد که آن اندازه که مرد از نگاه کردن به تن و اندام زن تحریک می‎شود، زن از مشاهده‌ی مرد تحریک نمی‎شود. در روان‌شناسی جنسی نیز ثابت شده است که تمامی سطح بدن زن برای مرد محرک است، اما در مرد چنین نیست.دین مقدس اسلام نیز متناسب با ویژگی‌ها و تفاوت‎های تکوینی زن و مرد، احکام و تعالیم نورانی خود را تشریع کرده است؛ مثلاً برای حفاظت مردان از مفاسد ناشی از حساسیت بیش‌تر آنان نسبت به محرک‎های چشمی شهوت‎انگیز، آنها را به مراقبت و کنترل بیش‌تر چشم در مواجهه با نامحرم مأمور کرده است. در حدیثی از امام رضا(ع) نقل شده است:
حُرِّم النظر الى شعور النساء المحجوبات بالازواج و الی غیرهنّ من النساء لما فیه من تهییج الرجال و ما یدعو الیه التهییج من الفساد؛ خداوند نگاه کردن به موهای زنان ازدواج کرده‌ی محجوبه و غیر آنها را حرام کرده است؛ زیرا نگاه شهوت‎انگیز مردان، باعث تهییج جنسی، و تهییج جنسی باعث فساد است. در مقابل، به دلیل لطافت و حساسیت بیش‌تر زنان نسبت به محرک‎های لمسی، برای حفاظت آنان از مفاسد ناشی از این ویژگی، آنها را به حجاب و پوشش بیش‌تر در مواجهه با مردان نامحرم دستور داده است؛ به گونه‎ای که طبق فتوای مشهور فقها، زنان باید در مقابل نامحرم همه‌ی بدن، به استثنای وجه و کفین را بپوشانند؛ ولی این مقدار پوشش برای مردان واجب نیست؛ و این حکم اسلام، غیر عادلانه و تبعیض آمیز نیست؛ زیرا متناسب با ویژگی‌های متفاوت زن و مرد است.
نکته‌ی دیگری که تبیین کننده‌ی تفاوت‎ حکم حجاب و پوشش زن و مرد از نظر اسلام می‎تواند باشد، تفاوت تکوینی و فطری آنها از نظر مقدار حیا و شرم است. در روایتی تصریح شده است: «الحیاء عشرة‌ اجزاء فتسعة فی النساء و واحد فی الرجال»؛ حیا و شرم ده قسمت است، که نُه قسمت آن در زنان و یک قسمت آن در مردان است. آثار و شواهد تاریخ گذشته و حال پوشش زن و مرد نیز حاکی از این است که معمولاً پوشش زنان بیش‌تر از مردان بوده است؛ بنابراین، یکی از علل دیگر پوشش بیش‌تر زنان نسبت به مردان، زیادی حجب و حیای آنان نسبت به مردان است که در روایت به آن تصریح شده و تجربه و واقعیت خارجی نیز مؤید آن است.
حضرت فاطمه‌ی زهرا(س) به عنوان بهترین الگوی تربیتی زن مسلمان، در بیرون منزل و در مواجهه با نامحرم، چه نوع حجاب و پوششی داشته‎اند؟
در تاریخ نقل شده است که حضرت فاطمه‌ی زهرا(س) وقتی می‎خواستند به بیرون منزل و نزد پیامبر اکرم(ص) بروند، از پوشش‎های خاصی، مثل جلباب (چادر) و برقع (روپوش صورت) استفاده می‎کردند؛ علاوه بر این، یکی از حوادثی که بیانگر مقدار حجاب حضرت فاطمه‌ی زهرا(س) در بیرون منزل و در مواجهه با نامحرم است، آمدن ایشان به مسجد برای دفاع از قضیه‌ی فدک است. در داستان غم‎انگیز غصب فدک آمده است: وقتی ابوبکر و عمر تصمیم گرفتند که حضرت را از فدک محروم نمایند، ایشان با شکل خاصی از حجاب و پوشش، برای دفاع از حق خویش از منزل به مسجد آمدند. راوی داستان، شکل خاص حجاب حضرت را این گونه توصیف نموده است: لاثت خمارها علی رأسها و اشتملت بجلبابها و اقبلت فی لمة من حفدتها و نساء قومها تطأ ذیولها؛ حضرت زهرا (س) هنگام خروج از منزل مقنعه را محکم بر سر بستند و جلباب و چادر را، به گونه‌ای که تمام بدن آن حضرت را می‌پوشاند و گوشه‌های آن به زمین می‌رسید، به تن کردند و به همراه گروهی از نزدیکان و زنان قوم خود به سوی مسجد حرکت نمودند.
قضیه‌ی فوق گویای آن است که پوشش بیرون از منزل حضرت «خمار» و «جلباب» بوده که قرآن به عنوان حجاب زنان دربیرون منزل و در مواجهه با نامحرم از آن یاد کرده است.(2)
و در آخر نکته قابل عنوان اینکه دلایل و برهانهای استوار و روشن در برابر ما قرار دارد که قابل انکار و تکذیب نیستند و حرف حق و حقیقت امر را نشانمان می دهد.
حالا این ماییم که باید اراده کنیم و لیاقت پیدا کنیم که به دستور خدا عمل کنیم
و خدا وند تواب و رحیم است.

منبع:
1:http://pirani.parsiblog.com
2: همان منبع
و سوره ی نور آیات 31و 32 _ سوره ی احزاب آیه 59