خیمه محبان

ما را حرجی نیست اگر اشک فشانیم.... زیرا که در این بادیه جز نور نکشتیم

خیمه محبان

ما را حرجی نیست اگر اشک فشانیم.... زیرا که در این بادیه جز نور نکشتیم

میتونی این رو بفهمی؟

(تا حالا تبشیر بود حالا بگذار یه کم انذار بشنوی)


میتونی این رو بفهمی؟!...میتونی تو مخت این رو وارد کنی...من هیچی نیستم....من هیچی نیستم...من کسی نیستم...خدا منو درست کرده پس من باید مطیعش باشم نه اینکه از اونی که او بهم لطف کرده برعلیه خودش استفاده کنم...چیزهای حلال مثل یک حیاط میمونه وچیزهای حرام مثل یه پرده که دورش کشیدن...خدا داره بهت میگه : مبادا از محدوده ای که برات مشخص کردم تجاوز کنی ! مبادا پرده دری کنی! مبادا به این حریم تجاوز کنی ، این میشه گناه! گناه بزرگ و کوچیک هم نداریم نا فرمانی یعنی نا فرمانی.گناه گناهه. تجاوز به حریم خداست. تو میدونی قلب تو ناموس منه اگه گناه رو وغیر من رو وارد قلبت کنی یعنی به ناموس منه خدا تجاوز کردی!!...و میدونی یکی از صفات من (غیور)... منه خدا غیرتی ام...
خدا میگه زبون بهت دادم ذکر بگی حرف خوب بزنی پس دروغ نگو ،غیبت نکن، چرا به بنده های خوبم تهمت میزنی، تو چه کاره ای به روحانیی که داره تبلیغ دین منو میکنه توهین میکنی! خیال میکنی خودت کسی هستی؟! تو کی هستی که تو کار من دخالت میکنی...چرا به اون جوون بخاطر لباسش و موی سرش بی احترامی کردی من بهت امر کردم که امر به معروف کن ،نهی از منکر کن اینطوری که خودت داری گناه انجام میدی! خودم بهت زیبایی دادم خودمم بهت میگم زیباییت رو با حجابت بپوشون ازنا محرم! تو ناموس خدایی بی حیایی نکن (چه مردتون چه زنتون)،چشم بهت دادم تا اونی که میخوام ببینی یه پرده ی کرکره هم بالاش گذاشتم تا هر وقت گفتم نگاه نکن تو محدوده ی ممنوع الهی پرده رو پایین بکشی... تو هیچی نیستی .تو فقط بنده ی منی فقط
میتونی این رو بفهمی!!!

عهد ازلی

بسم رب المهدی
چند روز پیش بین نوشته هام به این حدیث شریف از حضرت صاحب الزمان(عج) و جمله ی کوتاهی که خودم زیرش نوشته بودم برخوردم تصمیم گرفتم چند خطی در موردش بنویسم....تمام حرف حضرت حجت (که فداش یشیم ان شا الله)همین حدیث خوب گوش بدید!
{{اگر شیعیان ما - که خدا توفیقشان دهد-در وفای به عهدی که بر آنهاست با هم یکدل می شدند ظهور من به تاخیر نمی افتاد و زود تر به زیارت من فائز می شدند}}(منبع:احتجاج طبرسی –ج 2)آن عهد چیست؟آیا غیر از این است که ما باید خود را آماده کنیم وجامعه را بسازیم تا امام بیاید!ما همه ،بله همه در نزد خدا عهد سپرده ایم ،نوای اللهی آمد که ((الست بربکم،قالوا بلی))آیا من پروردگار شما نیستم؟ همه گفتند بلی تو خدای مایی ...وباز عهد بستیم که شیطان را نپرستیم زیرا دشمن ماست(ان لا تعبدوا الشیطان....)همه این عهد راسپردیم بعد از فرود آمدن به زمین فراموش کردیم همه چیز را....وباز خداوند رحمانیت خود را نشانمان داد و124000پیامبر را فرستاد تا آن عهد را یاد اوری کند...وما چقدر شکر گزار بودیم !ما آدمها در یک روز 70 پیامبر اللهی را کشتیم و بعد مشغول کسب وکار وبار خود شدیم نوح را پیر کردیم ، ابراهیم را آواره کردیم....یحیی را سر بریدیم ،قصد کشتن مسیح را کردیم، بعد که خواستیم جبران کنیم از سر جهل عیسی را فرزند خدا قرار دادیم تا باز عهد را بشکنیم !خدا باز بر ما منت نهاد محمد(ص) را فرستاد تا بیازماید که آیا عهدی که بسته بودیم یادمان می آید؟چه بگویم بر سر محمد خیر البشر(ص) چه آوردیم!!
عده ای ماندند وعهد را بیاد آوردند خدا باز آزمونی را برپاداشت وعهد را تازه گردانید ....در حضور شاهدی عزیز که رسولش باشد از آن عده بر ولایت علی عهد گرفت همه گفتیم تبریک تبریک ای علی برای این ولایتت...از آن عده فقط گروهی ماندند و استقامت کردند تا عهد را نشکنند سرهایی به روی نیزه رفت... سرهایی دیگر شکست تا عهد نشکند خونهایی ریخته شد تا مرکبی شود برای امضای عهدنامه واما اکنون آن عهد به ما رسیده نوبت ،نوبت ماست ....حالا این ماییم که باید نشان دهیم که بر سر عهد و پیمانی که داشتیم استوار میمانیم یا نه !اما عهد نوین ما در این دوره ی جاهلیت ثانی چیست؟
-انی اجددله فی صبیحت یومی هذا وما عشت من ایامی عهدا وعقدا وبیعت له فی عنقی ، لا احول عنها ولا ازول ابدا- عهد نوین که ادامه ای بر عهد ازلی است پیروی وتبعیت وانتظار ذخیره ی نهایی خدا در زمین است به عهدی که برپیروی از او بستیم آیا استواریم؟...اگر مومن باشیم استوار میمانیم
-بقیت الله خیر لکم ان کنتم مومنین
ذخیره ی خدا برای شما بهتر است گر ایمان داشته باشید
What remains with Allah is better for you are believers

انفجار اطلاعات ( شهید آوینی )

اگه دوست دارید نظر شهید آوینی رو درمورد آزادی یا ممنوعیت ماهواره وحقیقت انقلاب اسلامی،تاثیر او برغرب،دهکده ی جهانی و... رو بدونید حتما این مقاله رو بخونید. اگه از دستش بدید ضرر کردید!

انفجار اطلاعات ( شهید آوینی )/


انفجار اطلاعات‌! نمی‌دانم‌ چرا من‌ از این‌ تعبیر آنچنان‌ که‌ باید نمی‌ترسم‌ و حتی‌ چه‌ بسا مثل‌ کسی‌ که‌ دیگر صبرش‌ تمام‌ شده‌ است‌ از فکر اینکه‌ جهان‌ به‌ سرنوشت‌ محتوم‌ این‌ عصر نزدیک‌تر می‌شود خوشحال‌ می‌شوم‌. نیچه‌ خطاب‌ به‌ فیلسوفان‌ می‌گویدخانه‌هایان‌ را در دامنه‌های‌ کوه‌ آتشفشان‌ بنا کنید» و من‌ همة‌ کسانی‌ را که‌ در جست‌وجوی‌ حقیقتند مخاطب‌ این‌ سخن‌ می‌یابم‌. «گریختن‌» مطلوب‌ طبع‌ کسانی‌ است‌ که‌ فقط‌ به‌ عافیت‌ می‌اندیشند و اگر نه‌، مرگ‌ یک‌ بار، زاری‌ هم‌ یک‌ بار. دهکدة‌ جهانی‌ واقعیت‌ پیدا خواهد کرد، چه‌ بخواهیم‌ و چه‌ نخواهیم‌. این‌ حقیقت‌ تنها ما را که‌ شهروندان‌ مطیعی‌ برای‌ این‌ دهکدة‌ بزرگ‌ نیستیم‌ مضطرب‌ نمی‌دارد و بلکه‌ غرب‌ را هم‌ چه‌ بسا بیش‌تر از ما به‌ اضطراب‌ می‌اندازد. ما شهروندان‌ مطیعی‌ برای‌ دهکدة‌ جهانی‌ نیستیم‌؛ این‌ سخن‌ نیاز به‌ کمی‌ توضیح‌ دارد. شهروند مطیع‌ کسی‌ است‌ که‌ وجود فردی‌اش‌ مستحیل‌ در جامعه‌ای‌ است‌ که‌ پیرامون‌ او وجود دارد. اعتراضی‌ ندارد. استدلال‌های‌ رسمی‌ را می‌پذیرد و در صدق‌ گفتار سیاستمداران‌ تردید روا نمی‌دارد. تا آنجا تسلیم‌ قوانین‌ محلی‌ است‌ که‌ عدالت‌ را نه‌ قبلة‌ قانون‌، که‌ تابع‌ آن‌ می‌بیند. به‌ آنچه‌ فرا می‌خوانندش‌ روی‌ می‌آورد و از آنچه‌ باز می‌دارندش‌ پرهیز می‌کند. دروازه‌های‌ گوش‌ و چشم‌ و عقلش‌ برای‌ پیام‌های‌ پرو پاگاندا(غولهای تبلیغات) باز است‌ و مثلاً در ایران‌ خودمان‌ وقتی‌ می‌شنود که‌ «بانک‌ فان‌، بانک‌ شماست‌»، باور می‌کند و پولش‌ را در بانکی‌ انبار می‌کند که‌ جایزة‌ بیش‌تری‌ می‌دهد... و از این‌ قبیل‌. و خوب‌! دهکدة‌ جهانی‌ هم‌ برای‌ آنکه‌ سر پا بماند به‌ شهروندان‌ مطیعی‌ نیاز دارد که‌ سرشان‌ در آخور خودشان‌ باشد. در آغاز دهة‌ هشتاد میلادی‌ واقعة‌ بسیار شگفت‌آوری‌ در کرة‌ زمین‌ روی‌ داد که‌ غرب‌ را از خواب‌ غفلتی‌ که‌ به‌ آن‌ گرفتار آمده‌ بود خارج‌ کرد. در نقطه‌ای‌ از کرة‌ زمین‌ که‌ یکی‌ از غلامان‌ خانه‌ زاد کاخ‌ سفید حکومت‌ می‌کرد، ناگهان‌ میلیون‌ها نفر از مردم‌ از خانه‌ها بیرون‌ ریختند و فارغ‌ از ملاحظات‌ و معادلات‌ غریزی‌ مربوط‌ به‌ حفظ‌ حیات‌، سینه‌ در برابر گلوله‌ها سپر کردند و ارتشی‌ هم‌ که‌ ده‌ها میلیارد دلار خرج‌ آن‌ شده‌ بود به‌ انفعالی‌ گرفتار آمد که‌ چاقو در برابر دستة‌ خویش‌ دارد: چاقو دسته‌اش‌ را نمی‌برد. مردم‌ چه‌ می‌خواستند؟ عجیب‌ اینجاست‌. مردم‌ چیزی‌ می‌خواستند که‌ هرگز با عقل‌ حاکم‌ بر دنیای‌ جدید جور در نمی‌آمد: حکومت‌ اسلامی‌. نمونه‌ای‌ هم‌ که‌ برای‌ این‌ حکومت‌ سراغ‌ داشتند به‌ سیزده‌ قرن‌ پیش‌ باز می‌گشت‌. مردم‌ ایران‌ این‌ «پیام‌» را از کدام‌ رادیو و تلویزیون‌، فیلم‌ و یا تئاتری‌ گرفته‌ بودند؟ این‌ پرسشی‌ بود که‌ غرب‌ نمی‌توانست‌ به‌ آن‌ جواب‌ گوید. مهم‌ نیست‌ که‌ غرب‌ این‌ نوع‌ حرکت‌های‌ اجتماعی‌ را چه‌ می‌نامد: بنیادگرایی‌، ارتجاع‌ و یا هر چیز دیگر... مهم‌ این‌ است‌ که‌ این‌ واقعه‌ نشان‌ داد «حصارهای‌ اطلاعاتی‌ قابل‌ اعتماد نیستندببینید! واقعة‌ شگفت‌آوری‌ که‌ رخ‌ داده‌ بود این‌ بود که‌ غرب‌ ناگهان‌ خود را نه‌ با کشور جشن‌ هنر شیراز و آربی‌ آوانسیان‌ و «اسرار گنج‌ درة‌ جنی‌» و «دایی‌ جان‌ ناپلئون‌» و جشن‌های‌ دو هزار و پانصد ساله‌ و فریدون‌ فرخزاد... که‌ با کشور سیدمجتبی‌ نواب‌ صفوی‌ و حاج‌ مهدی‌ عراقی‌ روبه‌ رو یافت‌. و انقلاب‌ اسلامی‌ در داخل‌ مرزهای‌ «سپهر اطلاعاتی‌» غرب‌ روی‌ داد، در یک‌ جزیرة‌ ثبات‌. و پیروز هم‌ شد. مهم‌ اینجاست‌ که‌ واقعه‌ای‌ نظیر این‌ باز هم‌ در هر نقطة‌ دیگری‌ از جهان‌ می‌تواند روی‌ دهد. من‌ شهر «دوشنبه‌ را پیش‌ از آنکه‌ به‌ تسخیر رحمان‌ نبی‌اف‌ و ارتش‌ سرخ‌ در آید دیده‌ بودم‌. در آنجا با روشنفکرانی‌ اشنا شدم‌ که‌ تو گویی‌ از زمان‌ سامانیان‌ آمده‌ بودند و در نماز جمعه‌ در صف‌ نمازگزارانی‌ ایستادم‌ که‌ خارج‌ از اتمسفر رسانه‌های‌ گروهی‌ و در عصر ابوحنیفه‌ می‌زیستند. و هم‌ اکنون‌ مگر در شرق‌ اروپا و در میان‌ مسلمانان‌ حوزة‌ بالکان‌ چه‌ می‌گذرد؟ تصویری‌ که‌ در مجلة‌ «سوره‌»(1) چاپ‌ کردیم‌ بسیار گویاست‌: جوانی‌ با گیسوان‌ بلند و عینک‌ رمبویی‌ پیشانی‌بندی‌ بسته‌ است‌ که‌ روی‌ آن‌ نوشته‌ا... اکبر، جهاد». و این‌ واقعه‌ در میان‌ مرزهای‌ کنترل‌ شدة‌ سپهر اطلاعاتی‌ غرب‌ روی‌ داده‌ است‌؛ و مگر جایی‌ در کرة‌ زمین‌ هست‌ که‌ بیرون‌ از این‌ مرزها باشد؟ دهکدة‌ جهانی‌ واقعیت‌ پیدا کرده‌ است‌، چه‌ بخواهیم‌ و چه‌ نخواهیم‌، و ماهواره‌ها مرزهای‌ جغرافیایی‌ را انکار کرده‌اند. این‌ همان‌ دهکده‌ای‌ است‌ که‌ گرگوار سامسا در آن‌ چشم‌ باز کرده‌ است‌. این‌ همان‌ دهکده‌ای‌ است‌ که‌ مردمانش‌ صورت‌ مسخ‌ شدة‌ «کرگدن‌»های‌ اوژن‌ یونسکو را پذیرفته‌اند. همان‌ دهکده‌ای‌ که‌ مردمانش‌ «در انتظار گودو» هستند. این‌ همان‌ دهکده‌ای‌ است‌ که‌ در آن‌ مردمان‌ را به‌ یک‌ صورت‌ واحد قالب‌ می‌زنند و هیچ‌ کس‌ نمی‌تواند از قبول‌ مقتضیات‌ تمدن‌ تکنولوژیک‌ سر باز زند. این‌ همان‌ دهکده‌ای‌ است‌ که‌ بر سر ساکنانش‌ آنتن‌هایی‌ روییده‌ است‌ که‌ یکصد و پنجاه‌ کانال‌ ماهواره‌ها را مستقیماً دریافت‌ می‌کنند. این‌ همان‌ دهکده‌ای‌ است‌ که‌ در آن‌ روبوت‌ها عاشق‌ یکدیگر می‌شوند. این‌ همان‌ دهکده‌ای‌ است‌ که‌ در آن‌ «ترمیناتور دو»(2) به‌ سی‌ سال‌ قبل‌ باز می‌گردد و خودش‌ را از بین‌ می‌برد. این‌ همان‌ دهکده‌ای‌ است‌ که‌ در آن‌ «بت‌ من‌» و «ژوکر» با هم‌ مبارزه‌ می‌کنند. این‌ همان‌ دهکده‌ای‌ است‌ که‌ در تلویزیون‌هایش‌ دختران‌ شش‌ ساله‌ را آموزش‌ جنسی‌ می‌دهند، همان‌ دهکده‌ای‌ که‌ در آن‌ گوسفندهایی‌ با سر انسان‌ و انسان‌هایی‌ با سر خوک‌ به‌ دنیا می‌آیند. این‌ همان‌ دهکده‌ای‌ است‌ که‌ در آن‌ تابلوی‌ «مسیح‌ از ورای‌ ادرار» ماه‌ها توجهات‌ همة‌ رسانه‌های‌ گروهی‌ را به‌ خود جلب‌ می‌کند. این‌ همان‌ دهکده‌ای‌ است‌ که‌ در آن‌ دویست‌ و چهل‌ و شش‌ نوع‌ تجاوز جنسی‌ رواج‌ دارد... اما عجیب‌ اینجاست‌ که‌ باز هم‌ این‌ همان‌ دهکده‌ای‌ است‌ که‌ در زیر آسمانش‌ بسیجیان‌ رمل‌های‌ فکه‌ زیسته‌اند، همان‌ دهکدة‌ جهانی‌ که‌ در نیمه‌ شب‌هایش‌ ماه‌، هم‌ بر کازینوهای‌ «لاس‌ و گاس‌» تابیده‌ است‌ و هم‌ بر حسینیة‌ «دو کوهه‌» و گورهایی‌ که‌ در آن‌ بسیجیان‌ از خوف‌ خدا و عشق‌ به‌ او می‌گریسته‌اند. دنیای‌ عجیبی‌ است‌، نه‌؟ بیش‌ از یک‌ قرن‌ است‌ که‌ علی‌الظاهر هیچ‌ تمدنی‌ بجز تمدن‌ غرب‌ در سراسر سیارة‌ زمین‌ وجود ندارد. همه‌ جا در تسخیر این‌ صورت‌ از حیات‌ بشری‌ است‌ که‌ تمدن‌ غرب‌ با خود به‌ ارمغان‌ آورده‌ است‌. هیچ‌ یک‌ از امم‌ عالم‌ نتوانسته‌اند نه‌ در زبان‌، نه‌ در فرهنگ‌، نه‌ در معماری‌، نه‌ در حیات‌ اجتماعی‌ و نه‌ در زندگی‌ فردی‌، خود را از تأثیرات‌ تمدن‌ غرب‌ دور نگاه‌ دارند. و اکنون‌ که با وجود ماهواره‌ها، مرزهای‌ جغرافیایی‌ نیز انکار شده‌ است‌ و آینة‌ جادو در یکایک‌ خانه‌های‌ این‌ دهکدة‌ به‌ هم‌ پیوستة‌ جهانی‌ نفوذ کرده‌ است‌، عقل‌ سطحی‌ چنین‌ حکم‌ می‌کند که‌ دیگر هیچ‌ چیز نمی‌تواند حکومت‌ جهانی‌ مفیستوفلس‌(3) را حتی‌ به‌ لرزه‌ بیندازد، چه‌ رسد به‌ آنکه‌ آن‌ را به‌ انقراض‌ بکشاند. اما چنین‌ نیست‌. میلان‌ کوندرا در کتاب‌ «هنر رمان‌» از تناقض‌هایی‌ خاص‌ این‌ آخرین‌ دوران‌ تمدن‌ غرب‌ نام‌ می‌برد که‌ آنها را «تناقض‌های‌ پایانه‌ای‌»(4) می‌خواند. مثالی‌ که‌ او می‌آورد می‌تواند پردة‌ ابهام‌ از این‌ تعبیر به‌ یک‌ سو زند: در طی‌ عصر جدید، عقل‌ دکارتی‌ همة‌ ارزشهای‌ به‌ ارث‌ رسیده‌ از قرون‌ وسطی‌ را، یکی‌ پس‌ از دیگری‌ تحلیل‌ می‌برد. اما، در زمان‌ پیروزی‌ تام‌ و تمام‌ عقل‌، این‌ عنصر غیرعقلی‌ محض‌ (قدرتی‌ صرفاً در پی‌ خواست‌ خویشتن‌) است‌ که‌ بر صحنة‌ جهان‌ تسلط‌ خواهد یافت‌، زیرا دیگر هیچ‌ نظامی‌ از ارزشهای‌ مقبول‌ همگان‌ وجود ندارد که‌ بتواند مانع‌ پیشروی‌ آن‌ شود.(5) اگر واقع‌گرا باشیم‌ جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ را یکی‌ از ترمینال‌هایی‌ خواهیم‌ یافت‌ که‌ ذات‌ پارادوکسیکال‌(6) غرب‌ در آن‌ ظهور یافته‌ است‌. نمی‌دانم‌ شما جنگ‌ کویت‌ را چگونه‌ تفسیر می‌کنید، اما من‌ در آن‌ یک‌ تناقض‌ می‌یابم‌؛ تناقضی‌ که‌ شاخک‌های‌ حس‌ ششم‌ بسیاری‌ از متفکران‌ غربی‌ ـ و از جمله‌ نوم‌ چامسکی‌(7)ـ آن‌ را دریافت‌. غرب‌ پیروزی‌ خود را در جنگ‌ کویت‌ در میان‌ یک‌ حس‌ اضطراب‌ همگانی‌ جشن‌ گرفت‌ و این‌ اضطراب‌، از جمله‌ در لوس‌ آنجلس‌، نشتری‌ شد که‌ دمل‌ چرکین‌ یک‌ اعتراض‌ واقعی‌ را ترکاند. غرب‌ ذاتی‌ پارادوکسیکال‌ دارد و این‌ پارادوکس‌های‌ پایانه‌ای‌، سرنوشت‌ محتومی‌ هستند که‌ تمدن‌ امروز به‌ سوی‌ آن‌ راه‌ می‌سپرده‌ است‌. انفجار اطلاعات‌ از همین‌ ترمینال‌هایی‌ است‌ که‌ تناقض‌ نهفته‌ در باطن‌ تمدن‌ امروز را آشکار خواهد کرد. وقتی‌ حصارهای‌ اطلاعاتی‌ فرو بریزد و مردم‌ جهان‌ خواهند دید که‌ این‌ دژ ظاهراً مستحکم‌ بنیان‌هایی‌ بسیار پوسیده‌ دارد که‌ به‌ تلنگری‌ فرو خواهد ریخت‌. قدرت‌ غرب‌، قدرتی‌ بنیان‌ گرفته‌ بر جهل‌ است‌ و آگاهی‌های‌ جمعی‌ که‌ انقلاب‌زا هستند به‌ یکباره‌ روی‌ می‌آورند؛ همچون‌ انفجار نور. شوروی‌ نیز تا آنگاه‌ که‌ فصل‌ فروپاشی‌اش‌ آغاز نشده‌ بود خود را قدرتمند و یکپارچه‌ نشان‌ می‌داد و غرب‌ نیز آن‌ را همچون‌ دشمنی‌ بزرگ‌ در برابر خویش‌ می‌انگاشت‌. تنها بعد از فروپاشی‌ بود که‌ باطن‌ پوسیده‌ و از هم‌ گسیختة‌ شوروی‌ آشکار شد. اکنون‌ در غرب‌ همه‌ چیز با سال‌های‌ دهة‌ 1930 تفاوت‌ یافته‌ است‌. مردم‌ با اضطرابی‌ که‌ از یک‌ عدم‌ اطمینان‌ همگانی‌ برمی‌آید به‌ فردا می‌نگرند. آنها هر لحظه‌ انتظار می‌کشند تا آن‌ دژ اطلاعاتی‌ که‌ موجودیت‌ سیاسی‌ غرب‌ بر آن‌ بنیان‌ گرفته‌ است‌ با یک‌ انفجار مهیب‌ فرو بریزد و آن‌ روی‌ پنهان‌ تمدن‌ آشکار شود. برای‌ آنکه‌ ردیف‌ منظم‌ آجرهایی‌ که‌ متکی‌ به‌ یکدیگر هستند فرو ریزد، کافی‌ است‌ که‌ همان‌ آجر نخستین‌ سرنگون‌ شود. تمدن‌ها هم‌ پیر می‌شوند و می‌میرند و از بطن‌ ویرانه‌هاشان‌ تمدنی‌ دیگر سر بر می‌آورد. در آغاز، تمدن‌ با یک‌ اعتماد مطلق‌ به‌ قدرت‌ خویش‌ پا می‌گیرد و هنگامی‌ که‌ این‌ احساس‌ جای‌ خود را به‌ عدم‌ اعتماد بخشید باید دانست‌ که‌ موعد سرنگونی‌ فرا رسیده‌ است‌. و اما دربارة‌ خودمان‌. نباید بترسیم‌. حصارها تا هنگامی‌ مفید فایده‌ای‌ هستند که‌ دزدان‌ شب‌رو بر زمین‌ می‌زیند، اما آنگاه‌ که‌ دزدان‌ از آسمان‌ فرود می‌آیند، چگونه‌ می‌توان‌ به‌ حصارها اطمینان‌ کرد؟ پس‌ باید از این‌ اندیشه‌ که‌ حصارهایی‌ بتوانند ما را از شر ماهواره‌ها محفوظ‌ دارند بیرون‌ شد و «خانه‌ را در دامنة‌ آتشفشان‌ بنا کردباید در روبه‌ رو شدن‌ با واقعیت‌، به‌ اندازة‌ کافی‌ جرات‌ و شجاعت‌ داشت‌. غرب‌ چنین‌ است‌ که‌ در عین‌ ضعف‌، بیش‌تر از همیشه‌ رجز می‌خواند تا خود را در پناه‌ وهم‌ حفظ‌ کند. جنگ‌ کویت‌ چنین‌ بود و بنابراین‌، تنها اسیران‌ حصارهای‌ توهم‌ را به‌ وحشت‌ دچار کرد نه‌ آنان‌ که‌ ضعف‌ و پیری‌ این‌ قداره‌ بند مفلوک‌ را در پس‌ اعمال‌ و اقوالش‌ می‌دیدند. می‌خواهم‌ بگویم‌ که‌ خود ماهواره‌، در عالم‌ واقع‌، آن‌ همه‌ ترس‌ ندارد که‌ طنین‌ این‌ خبر در عالم‌ وهم‌ماهواره‌ دارد می‌آیدطنین‌ این‌ خبر تا آنجا هراسناک‌ است‌ که‌ بسیاری‌، از هم‌ اکنون‌ فاتحة‌ همه‌ چیز را خوانده‌اند: هویت‌ ملی‌، اخلاق‌، زبان‌ فارسی‌... چنان‌ که‌ پیش‌ از آمدن‌ تلویزیون‌ نیز سخنانی‌ چنین‌ در افواه‌ بود. ماهواره‌ مظهر آن‌ پیوستگی‌ جهانی‌ است‌ که‌ تمدن‌ جدید انتظار می‌برده‌ است‌. آمریکا نیز مظهر آن‌ ارادة‌ جمعی‌ است‌ که‌ همراه‌ با بشر جدید پیدا شده‌ و در جست‌ و جوی‌ قدرت‌ و استیلا، توسعه‌ و اطلاق‌ یافته‌ است‌. «استیلا» و «ولایت‌» هم‌ ریشه‌ هستند و اگر بعضی‌ از محققان‌ استیلای‌ غرب‌ را بر عالم‌ «ولایت‌ طاغوت‌» خوانده‌اند، تعبیری‌ را می‌جسته‌اند که‌ بتواند مفاهیم‌ جدید را در حوزة‌ معرفت‌ دینی‌ معنا کند؛ و چه‌ تعبیر درستی‌ یافته‌اند. غرب‌، از همان‌ آغاز، غایتی‌ مگر بر پایی‌ یک‌ حکومت‌ جهانی‌ نداشته‌ است‌ و هم‌ اکنون‌ نیز چه‌ آنان‌ که‌ از حاکمیت‌ ماهواره‌ها به‌ وحشت‌ افتاده‌اند و چه‌ آنان‌ که‌ مشتاقانه‌ چنین‌ روزی‌ را انتظار می‌برند، هر دو، حاکمیت‌ ماهواره‌ها را با حاکمیت‌ جهانی‌ غرب‌ یکسان‌ گرفته‌اند؛ و هر دو اشتباه‌ می‌کنند. پی‌نوشت‌: 1. سوره‌، مهر 71، صفحة‌ دوم‌ جلد. 2. Terminator2: Judgement Day ، به‌ کارگردانی‌ جیمز کامرون‌، محصول‌ سال‌ 1991، آمریکا. ـو. 3. opheles Mephist : شیطان‌ در افسانة‌ «فاوست‌» («دکتر فاوستوس‌») که‌ فاوست‌ روح‌ خود را در ازای‌ قدرت‌ به‌ او می‌فروشد. ـو. 4. paradoxes teminaux 5. هنر رمان‌، صص‌ 50 و 51. ـو. 6. تناقص‌. ـو. 7. Avram Noam Chomsky ؛ زبان‌ شناس‌ و نظریه‌ پرداز سیاسی‌ آمریکایی‌. ـو.

عاقلا به کیش برید...

((به جای اینکه بیای شعر بگی جفنگ به هم ببافی عابروی شیعه رو ببری بیا برو ۴ تا کتاب بخون برادر من
کتاب شیعه علوی و شیعه صفوی دکتر شریعتی رو بخون می فهمی که چه باید بکنی و چه می کنی)) یه دوستی به اسم آقا مصطفی این کامنت رو برای شعر زیر نوشته منم اومدم زدم اینجا که اولا بدونه از این حرفها نمی ترسم...دوما به جای توهین بیاد هرجای شعر اشکال داشت بگه تا اگه منظور رو نفهمیده براش توضیح بدم اگه هم فهمیده منو با دلیل قانع کنه که این شعر اشتباهه...منم اون موقع راست و حسینی میگم اشتباه کردم اما من این شعر رو خیلی دوست دارم منم به اون یار امام حسین اقتدا میکنم که رو ز عاشورا گفت :حب الحسین اجننی (عشق حسین دیونم کرده) آقا مصطفی اینو که دیگه قبول داری؟؟



عاقلا به کیش برید...

عاقلا دیوونگی یه عالمی جا داره

با دیوونه در نیفت دیوونه هم خدا داره

هرکی دیوونه میشه غیر حسین یار نداره

عاقلا دیوونه با عالمتون کار نداره

دیوونه عید نداره لباس نوش رخت عزاست

دیوونه فقط به فکر دیدن کربو بلاست

عاقلای پر ادا دیوونه رو رها کنید

عاقلا راتون رو از دیوونه ها جدا کنید!!

عاقلا به کیش برید، شلمچه هم خدا داره!!!

دیوونه هویزه و فکه و کربلا داره!

عاقلا عالمتون پر از هوا و هوسه

واسه دیوونه یه بار نگاه مرتضی بسه

عاقلا عالمتون همیشه سرد و برفیه

اول و آخر کار همتون نامردیه!!

دیوونم کن آقا جون میخوام که دیوونه باشم

آوارم کن آقا جون میخوام که بی لونه باشم

شب جمعه ها میگن زهرا میره کربو بلا

کنار شش گوشه و میون اون صحن و سرا

آقا جون بگو به مادرت منو دعا کنه

این دل بیخونه رو ساکن کربلا کنه

آقا جون کجا میخوای سینه زناتو ببینی ؟

چی میشه بیایی و تو خیمه ی ما بشینی؟!!

<<<<<<<<<<<<<<<<<<<=========================================>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>

خیلی شکتم( خسته ام)...امروز 8 ساعت کار کردم!!! 8 ساعت تو عمرم تا حالا اینقدر کار نکرده بود حتی برای خونه ...چه برسه به اینکه واسه دیگران باشه!!..

موضوع از اینقراره که آقا جواد امروز رفت تهران و فروشگاه صوت الحیدر رو دست ما سپرد ما هم چون خواستیم کم نیاریم قبول کردیم...چقدر وحشتناک بود

یه هو10 نفر بریزن سرت هر کدوم هم سه چهارتا سی دی سفارش بدن!!! اگه بابام بدونه پسرش داره فروشندگی میکنه سرم رو میکنه شانس اوردم اینجا نیست.

امروز جونم درومد رایت بکن دنبال سی دی بگرد تلفن جواب بده نوار تکثیرکن هوووووووو.......الان مغزم ارور 691 میزنه یعنی اعتبار مغزم تموم شده....تا اینجا غرق

خوابم...........................................اینم برای دلم>>>>> آنجا که مهدی نیست قرار نه فرار باید کرد<<<<<<....................................

آیین عزاداری در ایلام

آیین عزاداری در ایلام
در شهر و استان ایلام ، بیرقهای سبز و سیاه و سرخ بر بام منازل ، سر در مساجد ، حسینیه ها و مغازه ها فرا رسیدن ماه محرم را خبر می دهند. از قدیم الایام در شهر ایلام رسم بر آن بوده است که هر خانواده به تعداد فرزندان پسر ، پرچم و علمی را بر سر در خانه و یا پشت بام به اهتراز درمی آورند که این در حقیقت نه تبعیض بین دختر و پسر ، بلکه شعار مردم این دیار و نیزگویای این واقعیت است که در هر خانه چند نفر در تکرار عاشورایی دیگر در حمایت از مکتب اهل بیت (ع) به میدان کارزار گام می نهند و به استقبال شهادت می روند. در ایلام رسم بر این است که بر نوزادی که تازه به دنیا آمده و اولین محرم حسینی را درک می کند لباس سبز می پوشانند. چراکه بر این باورند که نخست باید لباس سبز علوی را بر تن فرزند پوشاند لباس سیاه در استان ایلام از حرمت خاصی برخوردار است خصوصاً اگر این لباس سیاه را در ایام محرم برتن کنند. فرد عزادار ، نزاع نمی کند و حریم و حرم دیگران را حفظ می کند.پدر و مادر ، حق کتک زدن کودکانی را که لباس عزای حسینی بر تن کرده اند ندارند ، چون بر این باورند که عزادار حسین (ع) مورد عنایت اهل بیت (ع) است. اغلب مردم ایلام لباس عزاداری امام حسین (ع) را تا اربعین بر تن می کنند و از هرگونه مراسم شادی پرهیز می کنند ، مردم ایلام ، عزاداری را از شب اول محرم آغاز می کنند اما از روز هفتم چهره شهر و سیمای مردمش حال و هوای دیگری به خود می گیرد در فرهنگ ایلام ، قبل از روز هفتم ، روز (تراش) نامیده می شود. تا قبل از این روز مردم به اصلاح سر و صورت می پردازند و حمام می کنند ، و از روز هفتم که روز بسته شدن آب بر خیمه گاه امام حسین (ع) به شمار می رود حمام کردن ، اصلاح کردن سر و حتی شانه کردن را مکروه می دانند. از روز هفتم – روز سقای کربلا و روز عباس علمدار – سفره عباس (ع) چای عباس (ع) و شربت عباس (ع) درهر خانه و کوی و برزنی ، کام تشنگان را سیراب می کند و عزاداران و خانه های محله ها را از پخت و پز باز می دارد تا همه یکپارچه فریاد (عباس (ع)) را سر دهند ، نامی که از جایگاه ویژه ای در بین مردم این دیار برخوردار است. از شب هفتم ، رفت و آمد دسته های عزادار از حسینیه ها و مساجد آغاز می شود و شب تاسوعا و عاشورا خیابانهای شهر مملو از جمعیت می شود و این عزاداری تا ظهر عاشورا امتداد می یابد. شب عاشورا در ایلام شب احیاء است و حس همدردی ، مردم را به شب سال 61 هجری باز می گرداند. دراین شب ، مردم تا سحر بیدار می مانند و پس از پایان عزاداریهای عمومی که تا ساعت یک و دو بعد از نیمه شب به درازا می کشد. به منازل همسایه ها می روند. در هر کوچه و محله ای چند منزل به پخت حلیم می پردازند و همسایه های دیگر ، شمع ، چای و شربت نذری خود را در کنار دیگهای حلیم ، بین عزادارن تقسیم می کنند. مردم ایلام بر این باورند که هرکس در شب عاشورا در پخت حلیم امام حسین (ع) کمک کند حاجتش برآورده می شود. زنان در این شب ، همدرد با زینب ، از بافتن موهای خود پرهیز کرده و در مجالس ، خود را پریشان و آشفته می کنند. بادمیدن سپیده صبح عاشورا ، حلیمها در بین عزاداران پخش می شود و دسته ها شکل می گیرد. شهر ، یکپارچه عاشورا می شود و گلهایی بر شانه و پیشانی ، از عزایی که در ظهر عاشورا با فریادهای (حسین (ع) حسین (ع)) برپا می شود حکایت می کند شام غریبان مردم ایلام درحالی به پایان می رسد که اغلب مردم از پخت و پز خودداری می کنند و به عزاداری می پردازند تا همدردی خود را با بازماندگان حادثه خونین کربلا ابراز نمایند.