خیمه محبان

ما را حرجی نیست اگر اشک فشانیم.... زیرا که در این بادیه جز نور نکشتیم

خیمه محبان

ما را حرجی نیست اگر اشک فشانیم.... زیرا که در این بادیه جز نور نکشتیم

هیئت محبان ومداحی


محرم هیئت ما...محبان علی بن ابیطالب


save target as
...
محرم شب ۶(کجان اونایی که میخوان حسینم رو ببینن صوتی



محرم(این طفل فقط به فکر آب است....شش ماهه ی تشنه ی رباب است تصویری

اینم داش محمود......اونم کجا نجف...البته تاریخش تابستان ۸۲



شهدا

سم رب شهدائ وصدیقین
خوش بحال شهدای شهرمون
که برات کربلاشون بوده خون
خیلی این مدت سعی کردم از شهدا بنویسم ولی نشد....امروزم با این امید میخوام بنویسم که خودشون دستم رو بگیرن....ولی خدایا چطور میشه از شهدا گفت چطور میشه حاج علی بسطامی رو توصیف کرد چطور میشه حاج غلام ملاحی رو به تصویر کشید....روز اول که عکس حاجی غلام روتو آلبوم عموم دیدم با اون لبخند خوشگلش با اون نگاه مهربونش، مهرش به دلم نشست .از ملاحی چی بگم من فقط عکسشو دیدم فقط سنگرهاشو دیدم...نه نه بخدا از سنگرها ی قرارگاه امیر هنوز صداشون بگوش میرسه....فقط کافیه12شب تو جاده ی بین حسینیه وسنگر بچه های اطلاعات قدم بزنی کافیه گوش بسپری به صدای زوزه ی باد و ببینی که چطور براشون نوحه سرایی میکنه....وقتی غلام شهید شد صالح آباد وقبرستون امام زاده زیر تیر مستقیم دشمن بود...ولی چی میشد کرد حاجی خودش وصیت کرده بود که اونجا دفنش کنن اونایی که رفته بودن جنازش رو دفن کنن انقدر تیر و ترکش رو سرشون ریختند که مجبور شدن نصف قبر رو بکنن و همینطوری جنازه رو خاک کنن وبیان...بله سرنوشت مقلدان خمینی چیزی جز این نیست!...خدا از کدومشون بگم از علی غیوری بگم یا از حمزه ی چناری یا از حاج جعفر...بذار از علی غیوری بگم...همون که برگشتن او بود که منو با جبهه ایها آشتی داد...یه روز بارونی بود امیر(پسر عمه ام)گفت جنازه ی یه شهید رو آوردن که از فرمانده های تیپ امیر المونین بوده...اسمش رو تا حالا نشنیده بودم (علی غیوری) رفتیم حسینه ی صاحب الزمان خیلی شلوغ بود نمیدونم چرا اصلا داخل نرفتم جلوی در وایساده بودم و داخل رو نگاه می کردم دیدم صدای ناله و شیون بلند شد!! در تابوت رو باز کردن چه بوی خوشی اومد جنازش چه بوی خوشی داره مگه نمیگن هیچ بویی بد تر از بوی جسد ادم نیست پس این بو چیه این حرف فقط من نبود همه یحسینیه خوشبوشد یه هو.... همینطور میگذشت دیدم جمجمه اش رو یکی بالای دست گرفت!!! اشکم مثل سیل جاری شد بخدا دست خودم نبود...مثل همین الان که دارم اینا رو مینویسم..گفتن قبل از دفن میخوان پیکر شهید رو یه شب ببرن به سنگرش...مام با بقیه ی رفقا سوار یه تویوتای سپاه شدیم و رفتیم..نماز خوندن کنار یه شهید تو جایی که یه زمانی خودش بوده و نماز و مناجات خونده چه حالی داشت..بذار از علی بگم بالای جنازش نه زنی بود نه بچه ای نه بابایی نه مادری فقط یه برادر براش مونده بود زن که نداشت مادرشم دو سه سال بعد مفقود شدنش دق کرد و مرد باباشم دوسال قبل از اینکه پیدا بشه از دنیا رفت...حاج نعمان اون روز انگار نه انگار که فرماندهی سپاه ایلام بود بغض گلوش رو گرفته بود همینطوری میگفت به خواهرا که علی نه خواهری داره نه مادری شما بجای مادرش گریه و ناله کنید...مادر شهید مرتضی هم اومده بود گفت حاجی خودم براش مادری میکنم علی هم مثل مرتضی خودم...حاج نعمان برامون تو سنگر لحظه های آخر علی رو تعریف میکرد...گفت سال67 تیر ماه بود منافقا وبعثی ها باهم یه حمله ی بزرگی رو تدارک دیدن خیلی ها شهید شدن وخیلی ها هم برگشته بودن فقط علی مونده بود بیسیم چیش که اونم شهید شد... با بی سیم با هاش تماس گرفتم هر کاری کردم درست از موفقیتش جواب نداد بهش گفتم علی برگرد بیا عقب...گفت من نمیتونم حرف بزنم عراقیا چند متری من هستند چی میگی چطور برگردم میخوای شهر رو همینطوری دستشون بدی...(میگن پای خودش رو با بند بسته بود تا اگه خواست هم نتونه برگرده ) پشت بیسیم یه جمله با خنده ویه لحن خاصی گفت و ارتباط قطع شد: من رفتم خداآآ حآفــــظ
-----------------------------------------------------------------------------

درضمن در نظر سنجی وبلاگ که در حاشیه ی قالب شرکت کنید...یا علی

به کجا میرویم

بسم الله الرحمن الرحیم



به کجا میرویم



امروز میخوام یه مسئله ی عمومی رو بگم اونم اینکه ما یک معضلی داریم به اسم زود قضاوت کردن و تهمت زدن متاسفانه این گناه خیلی شیوع پیدا کرده من خودم هم خیلی وقتها دچار این گناه شدم(خدایا ببخش) والبته خیلی هم بهم تهمت زدند.... اینجا من بحثم یک گروه خاص از تهمت هاست و آثار و بحرانهای عظیمی که به دنبال داشته اینکه متاسفانه مثلا تا بعضی از ما یه نفر رو بایه تیپ خاصی میبینیم سریع خودمون قاضی میشیم و یا مرتدش میکنیم یا کافر یا.... واز طرف دیگه گروهی که خودشون ممکنه زیاد اهل دین نباشند یا بعضی بدیها رو از کسانی که ممکنه مذهبی باشند دیدند همه ی آدمهای مذهبی رو به ریا کاری متهم میکنند ....در صورتی که گناهی مثل ریا اصلا توسط ما قابل درک نیست چون یک مسئله کاملا درونیه واصلا از روی عمل قابل تشخیص نیست مگر خود شخص اعتراف کنه که من این کار رو بخاطر خدا نکردم..... این مشکل واین تهمت به ریا مانع پیوستن خیلی از جوانان به مجامع دینی یا اصلا گریز از دین شده ... از طرفی هم قضاوت زود هنگام امثال من در موردافراد هم موجب شده تا هم افراد معتقد و مذهبی ها از بعضی جوانانگریزان باشند یا با کم محلی یا با توهین در برخوردها روبرو شوند....این معضلات بخصوص شاید بعد از تهاجم فکری وفرهنگی دشمن وتبلیغات آن بر ضد مثلا روحانیت حاد تر شده چون این دو دستگی موجب شد که فاصله ای بین خیلی از جوانان و روحانیان که مبلغان اصلی ومنتقل کنندگان واقعی اسلام ناب هستند پیش بیاید و موجب شود که مثلا جوانی که دین را در مسجد وپای منبر یا بوسیله ی کتب علمای بزرگی مثل شهید مطهری یا علامه جعفری بشناسد افکار افرادی مثل آقای دکتر سروش ویا افراد دیگری که خود را روشن فکر میدانند کسب کند ... این حرفهایی که من درموردبعضی روشنفکران میزنم نه از روی لجاجت یا بی اطلاعی که از مشاهده ی تاریخ و مطالعه ی کم و بیش آثار بعضی افراد یا انعکاس آن در بین جوانان است....مثل اینکه ما از شاید 10 12 سالگی این مفهوم را بطور کامل قبول کردیم که برای رسیدن بخدا فقط یک صراط مستقیم وجود دارد وبا اینکه سالها عمر خویش را در مطالعه قرآن گزراندیم حتی یک بار به صراطهای مستقیم برخورد نکردیم....بله سبل زیاد است اما صراط نه فقط یکی....بگزارید سبیل و جمعش که سبل میشود را با صراط مستقیم وصراطهای مستقیم مقایسه کنیم سبیل چیست؟سبیل شبیه به جویهای آب متعددی که به رودخانه ی صراط مستقیم میریزند رودخانه که راه رسیدن تمام آبهای جویهای مختلف به اقیانوس است...من نمیدانم چرا افرادی که مثلا اهل بیت را پایینتر از قران میدانند واینطور


در نزد محبان اهل بیت برای مظلومیت قران سینه چاک میکنند اصلا قران را نمی خوانند یا فقط جاهایی را میخوانند که به نفعشان باشد . در هیچ جای قرآن راههای راست (یاصراطهای مستقیم ) بچشم نمیخورد سبیل الله وسبل زیاد است اما برای رسیدن به خدا فقط یک راه راست وجود دارد فقط یکی و آن صراط مستقیم است.چرا خودمان را دور میزنیم چرا حقیقت را نمیبینیم ببینید به کجا رسیدیم!! نبودن صراطهای مستقیم توضیح نمیخواهد اصلا مطالعه ی عمیق هم نمیخواهد فقط این آیه ی قرآن را بخوان((اعبدونی هذا صراط مستقیم))یعنی:مرا بپرستید ، این صراط مستقیم است....حالا وقتی ما میگوییم صراطهای مستقیم یعنی اینکه غیر از پرستش خدا راه دیگری برای رسیدن به خدا هست...برای رسیدن به خدا غیر از پرستش خدا راه دیگری هست !! چه جمله ی مسخره ای!!


صراط مستقیم هم یعنی (اطیعوا الله واطیعو الرسول و اوللامر منکم)...غیر از این هرچه باشد باطل است.... مسائلی مثل قرائتهای مختلف از دین یا تساهل وتسامح برای من کاملا تابلو هستند که نقشه ی غرب هستند مثل روز اینکه میگویم کاملا، از روی مطالعه است...اصلا بگزارید موسس این نوع قراعت را معرفی کنم کشور فخیمه ی انگلستان!!نمیدانم اسم افرادی مثل مستر همفر را شنیده اید یا نه محمد بن عبد الوهاب چطور؟؟ کمی مطالعه ی تاریخ کاملا روشن میسازد که چطور در نشریات وکتب بعد از جنگ با این بهانه که میخواهیم خرافات را از دین خارج کنیم تا به اسلام ناب برسیم نوادگان همین افرادکم کم آیات صریح قران مثل آیه ی قصاص را یا مسئله ی حجاب را نفی کردند وبه مخالفت صریح با آن پرداختند اسم بردن از آنان کار سختی نیست ...عماد الدین باقی ، شادی صدر ، یوسفی اشکوری ،گنجی، و سرآمدشان دکتر سروش...البته ممکن است در بین اینهمه اثار از انهاکتاب خوبی نیز بچشم بخورد یا سابقه ی دینی یا انقلابی هم داشته باشند اماانسانها تغییر می کنند حتی یک شبه!! ... با رواج ایده ی قراعتهای مختلف از دین خیلی از جوانان را با یک اسلام اومانیستی آشنا کردند!!!اسلام اومانیستی عجب کلمه ای در اسلام اومانیستی شما خدا را قبول دارید قران را قبول دارید اهل بیت راهم قبول دارید اما فقط قبول دارید


بله همه ی اینها را دوست دارید اما مثلا اگر آیه ای از قران با منافع شما با هوس شما تضاد داشت اصلا به آن اعتنا نمیکنیدچشمتان را میبندبد انگار که اصلا ندیدید یا آن را طوری که دوست دارید تفسیر میکنید واگر حدیثی نقل شد که با عقل کج اندیش والبته محافظه کار شما مغایرت داشت محترمانه انگ جعلی بودن به آن میزنید یاباآن مخالفید بدون اینکه اصلا دنبال سند داشتن یا نداشتنش بگردید... در گذشته البته حماقت انگلستان در این بود که با علم کردن افرادی مثل محمد بن عبد الوهاب و ارائه مذهب وهابیت فقط تفرقه ای در بین یک عده با سایر مسلمانان ایجاد شد اما با بیان قراعتهای مختلف از دین فضایی بوجود آمد که شایددو برادر را هم از نظر اعتقادی از هم جدا کرددیگر مسئله ی تضاد بین شیعه وسنی نبود شیعه با شیعه است. همه میگویند من فکر میکنم ، کسی نمیگوید قران اینگونه گفت اهل بیت اینگونه گفتند . هر فرد برای خودش ایت ا.. شد بطوری که مذهبی دیگری را متهم به بی دینی مطلق میسازد و گناه حد اکثر پوشیدن لباس کفار در جامعه اسلامی یا بد حجابی در اثر جهل از فلسفه ی حجاب را به بی دینی و کافری میکشاند و از سوی دیگر شخصی که اصلا نماز نمیخواند هر کسی که نماز میخواند را از روی هیچ به ریا کاری ویا نماز و روزه گرفتن برای کسب پست و مقام یا برای خیلی مسائل دنیایی متهم میکند.... بله هر کس برای خود آیت الله و دانشمند خودش شد .و آیت اللهی که 40 50 سال از عمرش را علاوه برذکر وتلاوت متن قرآن که با تفحص وتعمق وتامل در مفاهیم قرآن و اهل بیت و پیدا کردن جعلی از اصلی وزهد و پارسایی وتقوی بودو پوست وگوشتش با این معارف خو گرفت دورش خالی شد اگرهم خالی نمیشد آنقدر انگ وتهمتش میزدند که دیگر هرچه میگفت کسی قبولش نداشت بگذارید مثالش را بیاورم مثل آیت الله مصباح یزدی وقتی دیدند که در مقابلش کم می آورند در بین مردم بد نامش کردن آن هم چه کسی را همان شاگرد خاص علامه طباطبایی همان شاگرد خاص استاد اخلاق و عارف حق میرزا سید علی قاضی (ره)...بله ....چاره و راه حل اینهمه انحراف و خودکامگی جمعی چیست ؟چاره هست!ولی چاره جو کجاست ؟همه خود را کامل میدانیم همه فکر میکنیم هرچه که ما میدانیم درست وبقیه اشتباه. واما بعد .... چاره همان است که از آن غفلت کرده ایم و فقط به ظاهر آن پرداختیم....بله قرآن واهل بیت....حکم و قاضی ما باید قرآن و اهل بیت باشداما معانی قرآن را از کجا کسب کنیم ؟ یا اهل بیت را از کجا بیابیم امام زمان (ارواحنا فداه )پاسخ میدهد خوب گوش کنید:((و اما رویدادهای تازه که بر شما پیش می آید به راویان احادیث ما مراجعه کنید، زیرا آنان حجت من بر شما هستند ومن حجت خدا بر آنان می باشم.))


البته اگر باز ما فکر کنیم که حدیث ایشان راقبول کنیم یا نه!! انسان فکر دارد نظر دارد اما وقتی دید این نظرش با حدیث اهل بیت یا با قران در تضاد است باید اشتباهش را بپذیرد و با لجاجت یا برای حفظ تیپ روشنفکری اش نظر خود را روبروی قران نگذارد.... این همه توضیح دادم اما به اول بحث نگاه کنید که این همه از کجا شروع شد ؟؟!!!





آخرش یتیم شدم


تروخدا بیاید در خونه ی علی بریم...بیچاره شدیم...دیدی آخرش ما رو یتیم کردن....دیدی چش نداشتن بابای مهربونمون رو ببینن....اون نامرد وقتی بدستور علی(ع) براش شیر بردند....داشت میخندید گفت کار علی تمومه!!! من1000 درهم دادم شمشیرم رو زهر آگین کردن اگه علی رونکشه شمشیرم رو نفرین میکنم......ببین خدا مگه چه بغضی از علی داشتند...آخی نمیدونم چرا این روزا دلم غیر کوفه همش مدینه میره....

تو هم با کوفه همدستی مدینه

نمک خوردی ولی پستی مدینه

اون حرامزاده ی ملعون (عمر)تو نامه ش به معاویه ماجرای خانه ی زهرا(س) رو شرح میده...میگه قبل از اینکه در کاملا باز بشه زهرا با دست میخواست مانع ورود من بشه ..رفتم تازیانه رو از قنفذ گرفتم ...چنان با تازیانه به زهرا زدم که یه ناله ی سوزناکی زد گفتم الان زمین تمام اهلش رو فرو میبره دلم سوخت خواستم منصرف بشم....اما وقتی یاد علی وحرص طمعش برای کشتن قریش (کفار) افتادم کینه ام فوران کرد وقتی زهرا مقابلم ایستاد چنان باسیلی از روی چادر بهش زدم که زمین افتاد.........یا زهرا یازهرا یازهرا.......امام زمان من میگم علی این روزا راحت میشه...آره راحت میشه...علی جان تو راحت میشی اما به ما بگوما چکار کنیم...میخوای حسن رو تنها بگذاری ....میخوای حسین رو تنها بگذاری نمیبینی چقدر داره گریه میکنه ...ببین صورتش چقدر شبیه روزایی شده که زهرا رو ازدست دادی ببین چشماش رنگ خون گرفته...باباجون بازینب چه میکنی دخترت تاب مصیبت تو رونداره.... میگن امام علی بعد ضربت خوردن هی از هوش می رفت یه بار وقتی بیهوش بود حسن اونقدر گریه کرد که اشکش روی صورت بابا افتاد ،علی بهوش آمد دید پسرش داره گریه میکنه...گفت حسن صبور باش...علی لبخندی زد (یا الله) فرمود حسن گریه نکن ببین اینجا رسول الله به استقبال اومده ....ببین این خدیجه ی کبری است....ببین اینجا مادرت فاطمه اومده...حسن جان مادرت فاطمه منتظرمه....از امروز دیگه هیچ غمی ندارم...آره علی راحت شد...میگن وقتی ضربت خورد از فرق سر تا پیشانیش شکافته شد اما هیچ فریادی وآهی نزد ...فقط فرمود: بسم الله وبالله وعلی ملت رسول الله
فزت و رب الکعبه
آخرش یتیم شدم


زینب صبور باش


بسم الله الرحمن الرحیم



زینب صبور باش



حضرت زیب (س) می فرماید: هنگامی که پدرم بر اثر ضربت ابن ملجم بستری شد ، نشانه های مرگ را در رخسار آنحضرت دیدم ، به او عرض کردم : ام ایمن به من چنین حدیث کرد(که ،



پنج تن، در یکجا جمع بودند و پیامبر (ص) ناگهان غمگین شد و علت غم را پرسیدند جریان شهادت حضرت زهرا و حضرت علی و حسن وحسین (ع) را شرح داد) می خواهم از شما آن را بشنوم


امام علی (ع)فرمود: دخترم حدیث ام ایمن صحیح است ، گویا تو و دختران رسول خدا را می نگرم که به صورت اسیر با کمال پریشانی وارد این شهر (کوفه) می کنند،به گونه ای که ترس آن دارید


(( آقا اینجا رو نخونید !!!!نخونید ها!!!میگم نخونید))) به گونه ای که ترس دارید که مردم به سرعت شما را بقاپند...فصبرا صبرا پس صبر کن صبر...در آن روز در سراسر زمین ولی خدا غیر از شما ودوستان و شیعیان شما ، وجود ندارد ،رسولخدا (ص)به ما چنین خبر داد و فرمود: در این هنگام ابلیس با اعوان خود در سراسر زمین سیر می کنند و ابلیس به آنها میگوید ای گروه شیطانها ،ما انتقام آدم را از فرزندانش گرفتیم، و در هلاکت آنها سعی بلیغ کردیم ، بکوشید تا مردم را نسبت به آنها به تردید وشک بیندازید ومردم را به دشمنی آنها وادارید.


منابع:سوگنامه آل محمد ص –صفحات45 و46


کامل الزیارات صفحات 257-266


بحار ج 45 صفحه 183